خاطرات دوران کرونا، پریسا اعظمی

امروز ساعت 6:30 صبح با هدف اینکه خرید بروم از خواب بیدار شدم. هفته هاست که دنبال Hefe (خمیر مایه) چه خشک و چه تازه می گردم. فکر کردم حتما اگر صبح زودتر به خرید بروم شاید که گیرم بیاید. بعد از خوردن صبحانه مختصر و کار کردن در خانه، لباسی که برای خرید اختصاص داده بودم رو پوشیدم و ماسک دست دوزم را هم به صورتم گذاشتم و با یک شال هم مو هایم رو تقریبا پوشاندم و با ماشین به طرف سوپر ماکت Aldi راه افتادم.

توی Aldi ،همه از هم با فاصله بودن و کلا مرز ها رو رعایت می کردند. اول سراغ Hefe رفتم، ولی باز هم خبری نبود. بعد بقیه خریدها رو کردم. هنگام پرداخت در پای صندوق فروشنده Aldi خیلی سریع بود و من هم سعی می کردم که به سرعت او برسم و تند و تند وسایل را در واگن بگذارم که یک دفعه جعبه تخم مرغ رنگی پخته از دستم افتاد و بیشتر تخم مرغ ها روی زمین ریختند. بعد از پرداخت پول، مجبور شدم دوباره داخل سوپر مارکت بدوم و یک جعبه جدید بردارم. هنوز می بایست چند قلم از لیست خریدم رو که Aldi نداشت از جای دیگر تهیه می کردم. به ناچار می بایست به Penny در محله دیگر می رفتم. آنجا هم نه از Hefe خبری بود و نه از Blätter Teig, (خمیر پیتزا و خمیر ورقی) Pizza Teig و نه از Mascaporne, (خامه)، ماسکاپورنه رو برای کیک تولد برادرم که در ایران است می خواستم. دختر برادرم مدتی است در فرانسه دانشجو است و در این دوران کرونا، مسئولان خوابگاه از آنها خواستند که در صورت امکان، تا جاییکه برایشان امکان دارد، خوابگاه رو ترک کنند و او هم به همین دلیل آلان بیشتر از 3 هفته است که پیش ماست. من هم امسال برای تغییر روحیه خانواده، چه در اینجا و چه در ایران تصمیم گرفتم که تولدها رو توی خونه جشن بگیریم و فیلم و عکس براشون بفرستیم.
خلاصه در penny هم این وسایل رو نداشتند. پس مجبور شدم که به Rewe بروم. کار دنیا رو ببینید، حتی داشتن یک بسته خمیر مایه Hefe برایمان آرزو شده!
در Rewe همه اقلام رو البته به جز Hefe خریدم. بالاخره بعد از 3ساعت به خانه رسیدم. حالا جابجا کردن خرید ها و ضد عفونی کردن خودم و اقلام هم در خانه در انتظارم بود. خوشبختانه برادرزاده ام که تو خونه بود کمکم کرد. من وسایل رو جلو در خونه گذاشتم و او به داخل خونه و در نهایت روی تراس، منتقل کرد . البته در طول خرید هم دو بار دستکش پلاستیکی ام رو عوض کردم و دستم و فرمان ماشین رو ضدعفونی کردم.
در هر صورت بعد از انتقال وسایل به خانه، کفش و لباس ها رو اول اسپری زدم و بعد داخل پلاستیک گذاشتیم و بعد از آن مستقیم به حمام رفتم. زیر دوش حسابی بینی و چشم ها و گوش هایم رو با آب گرم و صابون شستم. بعد از این‌که از زیر دوش بیرون امدم و خودم رو در آینه دیدم از فرم مو هام خیلی بدم آمد و قیچی رو گرفتم و کمی چتری تا بناگوش مو هام رو کوتاه کردم. حالا دیگر از خودم خیلی راضی بودم. نوبت گلوم رسید که با آب نمک آنرا ضدعفونی کردم. تازه در این زمان بود که احساس امنیت از کرونا کردم و به اتاق نشیمن رفتم و یک چای زنجبیل هم نوش جان کردم. حالا مطمئن شدم که مراحل ایمنی رو کاملا رعایت کرده ام.‌ الان دیگر نوبت ضد عفونی کردن وسایل خریدم در بالکن بود. با کمی سرکه با درصد اسیدی زیاد و مایع ظرفشویی و آب، محلولی درست کردم که با یک دستمال و این بار با کمک پسرم وسایل رو تمیز کردیم و به آشپز خانه و بعد یخچال منتقل کردیم. وسایل خشک مثل پیاز و … را تا عصر بیرون گذاشتم و بعد جابجا کردم. صیفی جات مثل قارچ و گوجه رو هم با محلول مایع ظرفشویی شستم و در یخچال قرار دادم.

بعد از همه اینها یادم آمد که ای بابا، بادام زمینی یادم رفت بخرم، اما دیگر توان دوباره بیرون رفتن رو نداشتم. از پسرم خواستم که به سوپر مارکت نزدیک خانه برود و آن را بخرد. او هم با غر زدن و ترش رویی رفت ولی بعد از مدتی با چند قلم جنس اما به غیر از بادام زمینی به خانه برگشت. حالا این را هم باید به لیست خریدم برای دفعه بعد اضافه کنم.

این هم داستان یک خرید هفتگی ساده که اینقدر برایم در این بحران کرونا دردسر ساز شده.
این روزها واقعا خرید کردن و کلا از خونه بیرون رفتن بخاطر این همه دردسر و رعایت نکات ایمنی، خیلی برایم استرس آور شده. حتی تا چند ساعت بعد از خرید هم هنوز Angespannt (تحت فشار) و عصبی و خسته هستم. ولی آیا واقعا انجام این کار ها تاثیری در مقابل کرونا دارد؟ در هر صورت فکر کنم که تاثیر روحی برای خودم و اعضای خانواده، بخصوص برادرزاده ام و خانواده اش در ایران که نگران هستند، دارد.
آرزو دارم که هر چه زودتر این روز های سخت و بحرانی به سر آید و همینطور آرزوی صبر و تحمل و آرامش و سلامتی برای همه مون دارم .
به امید روز های بهتر

 

پریسا اعظمی

Facebook Comments Box

About ادیتور

Check Also

شعر(۹۳)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۹۳) همه شد بهار عمرم ز غم و درد نهانی به نفیر …

شعر (۹۲)؛ پور مزد کافی (منظر)

پور مزد کافی (منظر) (۹۲) هر لحظه ام گشایش دردی بود هر ساعت آوار مصیبتی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *