خاطرات دوران کرونا، معصومه اسکندری ایران

خاطره ی معصومه اسکندری  از ایران

وقتی این خبر که یک ویروس خطرناک وارد ایران شده رو شنیدم، تازه باردار شده بودم. روزهای اول اضطراب شدیدی داشتم به طوری که شب‌ها که میخوابیدم با ترس شدیدی از خواب می‌پریدم. این حالت تقریبا چند روز ادامه داشت و من دیگه کلافه شده بودم ولی دیدم فایده‌ای نداره، اینطوره به خودم و بچه توی شکمم صدمه میزنم. صحبت‌های همسرم هم با من فایده‌ای نداشت و نمی تونست آرومم کنه. چون من به شدت پیگیر اخبار کرونا بودم. بالاخره تصمیم گرفتم که با این ویروس کنار بیام. پسرم تقریبا از اول اسفند بود که مدرسه‌اش تعطیل شد و مجبور بود تو خونه بمونه. اوایل براش سخت بود، دیگه نمی تونست به پارک بره. برای دوستاش و معلمش دلتنگ بود. خلاصه اینکه داشتیم به سال جدید نزدیک می شدیم ولی هیچ حسی نداشتم. بوی عید مثل هرسال نمی‌اومد. به هرحال من ‌یه پسر ۷ساله دارم و باید سعی می کردم که بخاطر روحیه اون هم شده عید امسال رو نه مثل سال گذشته ولی حداقل خوب براش برپا کنم. پس تصمیم گرفتم سبزه سبز کنم و برای خرید سفره هفت سین به بازار رفتم ولی با رعایت بهداشت. بالاخره عید هم آمد عیدی که کاملا با سال های قبل متفاوت بود. شهر سوت و کور بود و از مهمان‌های نوروزی خبری نبود‌.

من و همسر و پسرم با ماشین‌ گاهی درسطح شهر دوری می زدیم ولی سکوت و تاریکی که در شهر بود بیشتر ناراحتم می کرد و دو باره به خانه برمی گشتیم و خود را مشغول تماشای سریال‌های تلویزیونی می کردیم. این داستان ادامه داشت و ادامه داشت و ادامه داشت… تا به همین الان ولی ما دیگه با این ویروس کنار اومده ایم… درسته که هنوز مثل روزای قبل از کرونا نیست. الان قدر عزیزامو خیلی بیشتر می دونم. دلم برای اون فلافل‌هایی که از بیرون می خریدیم تنگ شده. برای دورهمی هامون. برای دوست هایی که الان فقط از پشت‌ یه قاب گوشی باشون در ارتباطم… ولی مطمئنم این روزها هم می گذره و دو باره همه دور هم جمع می شیم. راستی آرمان من کلاس اوله وچون امسال نتونست تو مدرسه جشن یاد گرفتن الفباشو بگیره من تو خونه براش‌ یه کیک کوچولو درست کردم و جشن گرفتیم. کوچولوی تو راهی، این بود داستان مامانت.

Facebook Comments Box

About اختر قاسمی

فرزند نفت ام. در گچساران بدنیا آمدم و در مسجدسلیمان شهری که با نفتش، با شیره ی جان خود و مردم مهربانش ایران نوین را ساخت، بزرگ شدم. از سال 1984 در خارج از کشور زندگی میکنم. در آکادمی هنر در اشتوتگارت تحصیل کردم و بیش از سه دهه است که به کار رسانه، عکس و فیلم و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری مشغولم. به امید آزادی و برقرای دمکراسی در میهنم زنده ام و تلاش میکنم. آرزوی دوباره دیدن شهر عزیزم را دارم و دلم برای شقایق ها و کوه های شهرم خیلی تنگ شده ....

Check Also

 بعد از کرونا، حتماً! ( 2 )

 “بعد از کرونا، حتماً!” ( 2 ) جمشید گشتاسبی “بعد از کرونا ، حتماً!” به …

چرادادخواست به اصطلاح ۵٠ هزارامضایی را نباید امضاء کرد‎، دکتر عبدالستار دوشوکی

اخترنیوز، در روزهای گذشته از جانب گروه ها و افراد مختلف بیانیه های متقاوتی برای …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *