دو شعر زندانی و آزادی از جهان ولیانپور

زندانی

جهان ولیانپور

 

گلوله ای در تاریک شلیک شد

قلبم از نیش شبگردی کور مجروح شد

آه

چه اندوهگین است فرو افتادن آخرین برگ پائیزی

تو باید باشی

آن سرانگشتی

که بزداید اشکی

از گوشه چشمی

 

من یقیین دارم روزی کسی این خار را

از پای تو خواهد کشید

گرچه در زنجیر باشد

 

 

ساحل آزادی

بی من

شانه خم کدام زلف ات را نوازش می‌کند

بی من

عِطر نفس ات کدام ذره هوا را تسخیر می‌کند

 

خانه شیرین زبانی ات چند

تا هر سلول تن ام را

سکه کنم

 

هیچ راهی نبود

واقعاً هیچ راه دیگری نبود

راه افتادم

 

آه دریا

مرا با خود ببر

با خود ببر ای آب آبی

 

آه دریا

مرا با خود بگرد

با خود بگرد در کام بازی

من از موج‌ها  فرا خواهم رفت

 

من پشت این آینه را می جوم

چرا شیشه را بشکنم

از این جیوه لعنتی است

که  تصویر او پریشان می شود

 

روزی که تابستان فرا رسید

سوار ترن می‌شوم

ترنی که بسوی ساحل آزادی می رود

 

آه نگاه کن آنجا ایستاده است

همدیگر را می بوسیم و با هم قدم می‌زنیم

به سوی ساحل آزادی

تا فیلم تن های برهنه را تماشا کنیم

 

 

اختر نیوز: عکس شاخص شعر مربوط به تظاهرات ایرانیان اروپا در سال 2010 در مقابل دفتر سازمان ملل در ژنو در اعتراض به سرکوب پس از انتخابات سال 1388 است.

 

Facebook Comments Box

About ادیتور

Check Also

شعر(۹۳)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۹۳) همه شد بهار عمرم ز غم و درد نهانی به نفیر …

شعر (۹۲)؛ پور مزد کافی (منظر)

پور مزد کافی (منظر) (۹۲) هر لحظه ام گشایش دردی بود هر ساعت آوار مصیبتی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *