شعر مسافران، جهان ولیان پور

مسافران

جهان ولیان پور

 

آن‌ها از ایران برای دیدار آمده بودند

پرسیدم حال اکبر چطور است

تصادف کرد و مرد

حال لذیم چطور است

تصادف کرد و مرد

حای آقای کیانی چطور است

خیلی محترمانه پرسیدم

تصادف کرد و مرد

 

اندوه را در چهره ام می‌خوانند

می‌گویند فراموش کن

بگذار اندوه از کنارت رد شود

در کنارم اما دیگر فضایی نیست

تمام گلوله ها توی صورت ام می آیند

Facebook Comments Box

About اختر قاسمی

فرزند نفت ام. در گچساران بدنیا آمدم و در مسجدسلیمان شهری که با نفتش، با شیره ی جان خود و مردم مهربانش ایران نوین را ساخت، بزرگ شدم. از سال 1984 در خارج از کشور زندگی میکنم. در آکادمی هنر در اشتوتگارت تحصیل کردم و بیش از سه دهه است که به کار رسانه، عکس و فیلم و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری مشغولم. به امید آزادی و برقرای دمکراسی در میهنم زنده ام و تلاش میکنم. آرزوی دوباره دیدن شهر عزیزم را دارم و دلم برای شقایق ها و کوه های شهرم خیلی تنگ شده ....

Check Also

شعر(۹۳)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۹۳) همه شد بهار عمرم ز غم و درد نهانی به نفیر …

شعر (۹۲)؛ پور مزد کافی (منظر)

پور مزد کافی (منظر) (۹۲) هر لحظه ام گشایش دردی بود هر ساعت آوار مصیبتی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *