وقتی فرشتگان هم دغدغه های زمینی دارند!- جمشید گشتاسبی

کمی طنز و کمی بیشتر از کمی، جدی؛ در باب سالی که گذشت

فرشته ای غمگین زیر درختی نشسته و گاهی با اندوه سر تکان می داد که فرشته ای دیگر آمده کنارش نشست و دست بر شانه اش گذاشت و به مهربانی با او صحبت کرد:
_ امروز دیگه کجای زمینی؟
_ چه فرقی می کنه؟ … زمین که دیگه بدجوری ذلیل شده! هم خودش هم ساکنانش.
_ زاری و ذلت زمین از خود آدماست.
_ می دونم اما باز هم تصورش تلخه.
_ تلخ تر اینه که انگار امیدی هم نیست! غم و غصه ی من و تو هم درستش نمی کنه.
_ می دونم اما نمیشه بهش هم فکر نکرد.
_ درسته …. خب، نگفتی کجا سیر می کردی که اینهمه غرق اندوه بودی؟!
_ همه جا. اولش خوشحال بودم وقتی دیدم زندانای کشور هلند خالی مونده رو دستشون و تو فکر اجاره دادن اونا هستن! اما دیدم یه جاهائی زندانا دیگه جا ندارند! یه جاهائی از جهنم هم دوزخی تره.
_ تازه، جهنم یه اخطار بود. بین خودمون باشه هان! جهنم فقط یه تهدید برای ترسوندنشون بود! اما خودشون رفتند پیشوازش و روی زمین ساختنش. همه رقمی شم ساختند. کمونیستی، کاپیتالیستی، مذهبی. مذهبیه که دیگه خودش انواع و اقسام هم داره.
_ دقیقاً …. دقیقاً. ببینم تو یازده سپتامبر یادته؟
_ چطور مگه؟
_ دیروز دوباره یادم افتاد به آدمی که انگار یه تیکه سنگه که از پنجره ی یکی از اون بُرج ها پرت می شد بیرون. همه ی دنیا سقوط یک آدمو در چنگال مرگ دیدند. در اون تصویر دست و پا و اندام آدمه کاملا پیدا بود.
_ خب؟
_ بیست سال بعد ، یعنی حالا، منظورم امساله، همین 2021؛ می بینی دو تیکه جسم سیاه از یه هواپیمای باری که از فرودگاه کابل داره بلند میشه سقوط می کنه. دوتا آدم بودند که برای فرار آویزون هواپیما شده بودند! شاید خیلی ها نفهمیدند اون دونقطه ی سیاه چیه از هوا با شتاب میره به طرف زمین!
_ قبلنا یه شاعر ایرانی سروده بود: “نقطه ای بود و سپس هیچ نبود.”
_ خب اون بیانی نمادین بود از بودن و نبودن. اما این حقیقت تلخی بود که می تونست نباشه.
_ حق با توئه. می دونی؟ آدما هر معادله ای و هر حقیقتی را در عالم هستی به هم می زنند. بیداد و خشم دیگه داره از زمین عبور می کنه. داره همه ی کائنات را متاثر و خشمگین می کنه.
این بار فرشته ی غمگین دست بر شانه ی دیگری گذاشته و می پرسد: یعنی او هم عصبانیه؟
_ کی؟
_ خدا را میگم.
_ آره خب. بین خودمون باشه هان! بعضی وقتا خدا هم عصبانی میشه.
_ می خوای بگی وضع خیلی خرابه؟
_ آره. هرگز این طوری نبوده!
_ برای چی آخه؟ او که قادر متعاله. مگه ممکنه چیزی خلاف میل و اراده اش اتفاق بیفته؟!
_ قاعدتاً خیر. اما …. بین خودمون باشه هان! آخه انگار که روی زمین وضع بدجوری خرابه!
_ یعنی چی؟ مگه میشه؟!
_ شده دیگه. بعضی آدما غیرقابل کنترل شدند. مثل اینکه خدائی نیست در این دنیا.
_ چطور؟! تاریخ زمین که همیشه پر از سیاهی غم و سرخی خون بوده!؟
_ بوده، بله بوده اما این بشر امروزی آیا همون غارنشین دیروزه؟ خودت چند دقیقه پیش در غم دونقطه ی سیاه درحال سقوط بودی. اونجا اتفاقائی می افته که انگار خدائی در این عالم نیست.
_ خب ، این اسمش کفره دیگه. یعنی همه اش همینه؟ اینم که همیشه هم یه جورائی روی زمین بوده.
_ قضیه فراتر از این حرفاست. بین خودمون باشه هان! به نظر من کفر را ،خود خدا ساخت تا معنای خودش را عمق و وسعت بده. اونو فراموش کن. روی زمین همه چیز که به همین سادگی خلاصه نمیشه. صحبت از قدرته. اشتهای سیری ناپذیر قدرت. رقابت با خدا. صحبت از شره. جاه طلبی، حرص و جنون، بی رحمی و توحش زیر پوست تمدن. راستش این روزا دیگه انگار با هفت گناه کبیره سروکار نداریم. هفتاد و هفت تا و شاید هم بیشتر باشه.
_ یعنی میخوای بگی آخرالزمونه؟!
_ نمی دونم. یه کم پیچیده است… کارل گوستاو یونگ رو می شناسی؟ فیلسوف روانشناس سویسی را میگم. یه بار گفته بود: ” در این سیاره تنها چیزی که از آن باید بترسیم انسان است.” کم کم داره باورم میشه که درست گفته.
_ اما قبلاً تو همه اش با یه شور و حالی از گاندی می گفتی که گفته بود: ” نباید ایمان به انسانیت را از دست داد. انسانیت یک اقیانوسه. اگر چند قطره ی آبش کثیف باشه اقیانوس کثیف نمیشه.”
_ آره یادمه. اتفاقاً میخوام اگر این بار گاندی را ببینم بهش بگم “بابوجی”، انسانیت اقیانوس نیست. چند قطره ی زلال و پاکه که در اقیانوسی از بی تفاوتی و بی اعتنائی های آدمی گم شده!
_ می خوای بگی وضع خیلی خرابه؟
_ خیلی بیشتر از خیلی.
فرشته ی غمگین با حسرت گفت: یادته یه زمانی صحبت می کردیم و می گفتیم بعضی بچه ها دوست دارن مثل آدما باشند؟ یادته؟ بعد از فیلم “زیر آسمان برلین” بود. داستان اون فرشته های نامرئی بر فراز آسمان برلین و یکی شون که عاشق زن زیبای بندبازی میشه و حتا می پذیره که تبدیل به یک انسان بشه تا احساسات آدما را هم تجربه کنه؟
_ حالا دیگه مدتیه هیچ فرشته ای دلش نمیخواد آدم بشه یا مثل آدما باشه.
_ مگر چیز تازه ای اتفاق افتاده؟ تا بوده آدما که همین بودند.
_ آخه. دنیا خیلی پیشرفت کرده اما وجدان و قلب آدما انگار به موازات این پیشرفتا هیچ تکونی نخورده. بعضیا تو خودشون که معترفند خیلی پس رفته اند. قبلنا اگر یادت باشه شعر شاعری ایرانی را برات خوندم که می گفت: ” از همان روزی که گشت دست حضرت قابیل، آلوده به خون حضرت هابیل، آدمیت مرده بود، گرچه آدم زنده بود.”
_ هنوز یادم نرفته. یه بار هم گفتی اونا زباله را بازیافت می کنند اما آلودگی ذهنشون را نه… مثل اینکه مدام دارند گند می زنند…. اونا که شعر بلدند. آواز می خونند و می رقصند. همه رقم هنری دارند. نمی تونند از گند زدن فاصله بگیرند؟!
_ اگر یه روز را بی گند و گناه به شب رسوندند باید هفت آسمون و کائنات را آذین بست.
_ چه خبره واقعاً؟! یعنی روی زمین هم دیگه کسی نمی خواد فرشته باشه؟!
_ اصلاً فرصتی برای این آرزوها نگذاشته اند. در همین افغانستان، بیخ گوش ایران، یه مشت ریشو پشمو اومدند با ادعای پیروی از خدا و پیغمبر خدا که به گمونم خود خدا را هم به شک انداختند! همه ی هم و غم شون اینه که کیلومتر شمار بذارند ببینند یک زن تا چه مسافتی بدون یک مرد همراه، در فضای عمومی شهر قدم می زنه!
_ ای وای! چه نگرانی مضحک و زشتی؟!
_ شنیدم خدا هم داره روی تعریف توحش و تمدن، بازنگری می کنه! شاید حتی روی تعریف خودش هم! …. بازم میگمت، این حرفا بین خودمون باشه هان!
_ آهان!… نگو این دوستان یه بوئی برده اند! می دونی؟ بعضی بچه ها می گفتند تازگی ها “شیطان” خیلی مغرور شده و فیس می کنه. گویا خودشو با اشرف مخلوقات مقایسه کرده. بعضی می گفتند انگار اجر و قرب تازه ای هم پیدا کرده پیش خدا.
_ بعید نیست. آخه این اشرف مخلوقات دیگه سنگ تموم گذاشته. هیچ خدائی را بنده نیست. گاهی انتقاد می کردیم اینا چی دارند به سر این زمین میارند؟! یک ذره ترحم به انسان نمی کنند ما می گفتیم چه بر سر خاک و آب این کره ی زمین دارن میارند؟
_ یعنی اشتباه می کردیم می گفتیم چه دانشی به هم زده اند این فرزندان آدم و حوا؟!
_ نمیخوام کفر بگم…. بین خودمون باشه هان! خود خدا هم گیج شده که روی زمین چه خبره! از من نشنیده بگیر. خیلی دوستت دارم و بهم نزدیکی که دارم اینو بهت میگم.
_ من که حسابی گیج شدم.
_ اگه نمی شدی بهت مشکوک می شدم….. می دونی روی زمین این روزا، جهنمی بی نظیر برپاست. اینجا اهل فن دارند روی مکانیزم جهنم زمینی مطالعه می کنند. فقر، بی عدالتی، توحش و بی تفاوتی، جهنمی را روی زمین شکل داده که اصلاً احتیاج به آتش و این حرف و حدیثا که از قدیم می گفتند نداره…. دوزخ را گمونم از این به بعد باید از روی زمین اقتباس کرد. کتابای مقدس نیاز به بازبینی دارند. از من نشنیده بگیر. بازم میگم، بین خودمون باشه هان!
_ من که سر در نمیارم!
_ همه ی جنایات و فجایع بشری پوشش رسانه ای پیدا نمی کنند. رسانه هم رسانه های دیروز! جنگ، نسل کشی، تروریسم، خشونت و فقر در گوشه و کنار عالم بیداد می کنه اما تیترها انتخابی ست و پر از خطوط قرمز.
دو دهه از حمله ی تروریستی به برج های تجارت جهانی می گذره که به دنبال اون آمریکا و ناتو به افغانستان حمله کرده و طالبان را سرنگون کردند. عجیبه! …… اون وقتا نه در سوریه خبری بود نه در یمن. اصلاً داعشی در جهان نبود و “بوکوحرام” ها هنوز خودخوانده وکیل اسلام و مسلمانان نشده بودند!
امروز که آمریکا از افغانستان میاد بیرون این تیکه ی جغرافیای عالم بالماسکه ی متنوعی از گروه های تروریستی راه افتاده که نگو و نپرس. همه شونم مدعی اند خداباورند و پیرو الهیات!
در ایران پر ثروت، فقر بیداد می کنه اونوقت خداباوران حاکم طلا خرج امامزاده ها می کنند! بدجوری گندش دراومده. خب الان دیگه همه ی فرشتگان هم به فضای مجازی دسترسی دارند و از سیر تا پیاز روی زمین خبر دارند.
دیدن تصویر سنگ قبر ساده ی “جان کندی” پرزیدنت آمریکای جهانخوار، البته به تعریف و توصیف ملاها، کنار عکس آرامگاه لوکس مُلائی به اسم خمینی بازتاب خشم آلودی میان انجمن فرشتگان آسمانی داشت.
_ یعنی هیچکدام از نوید های شکست نهائی بدی و پیروزی نیکی سرانجامی نداشت؟ یعنی تعریف ها همه غلط بودند؟!
_ بین خودمون باشه هان! اگر فرشته ای پیدا کردی که گیج نباشه از این اوضاع، باید جشن گرفت! …… فکرشو بکن، یک سال میلادی دیگه هم گذشت و آدما همون آدمای دیروز و هر روزند؛ با همون حس و حال و حرص و قال هر روزشون. بیداد داره بیداد می کنه! دیکتاتوری، دروغ ، ریا، تظاهر و پروپاگاندا زمین را از همیشه زشت تر کرده. بینوایان بی نوا تر زندگی می کنند و صاحبان قدرت چه بافکل و کراوات، چه با یونیفورم نظامی و چه در لباس روحانیت، مستانه در زور و زر غلت می زنند و طلبکار و مغرور و مدعی هم هستند.
بچه ها قراره تجمعی داشته باشند و از پروردگار عالم درخواست کنند فکری اساسی برای زمین و زمینی ها کنیم. میخوام بهت بگم دیگه نشین پای این درخت و غصه بخوری و اشک بریزی. به جمع ما بپیوند و در تظاهرات ما شرکت کن.
بچه ها می گفتند چون دستخط زیبائی هم داری بهتره پلاکاردی که به نقل از نویسنده ی زاده ی رومانی، بازمانده ی هولوکاست و برنده ی جایزه ی صلح نوبل، “الی ویزل” هست را تو بنویسی؛ که گفته بود: “متضاد عشق، نفرت نیست. بی تفاوتی ست.”
پاشو عزیزم. آدم ها آدم بشو نیستند. اصلا باید از خود خدا بپرسیم که کی بوده به اینا گفته اشرف مخلوقات؟! … بین خودمون باشه هان! باید ببینیم اصلاً چه خبره؟!…. به گمانم دیگه وقت برخاستن فرشته هاست!

جمشید گشتاسبی
دسامبر 2021

Facebook Comments Box

About مجید شمس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *