پورمزد کافی (منظر )
 “عاشقانه”/شعر(۴۳)
تو کجایی که نگاهت غم دنیا ببرد
خلوت دل شکند رخت غمم را ببرد
تو کجایی ز دل اندوه شب تار بری
شب شکن دیده ی تو ترس از اینجا ببرد
ز چه از کوه غمت خوف به دل باید داد؟
که سر زلف تو دل نیز به یغما ببرد
دل غریب است و نفس بی دم تو میکشدش
نفس عشق بزن تا نفس ما ببرد
سخن مهری و دراطلس جان می پیچی
سخن مهر تو جان را  به  تمنا ببرد
دل عقیقی ست به الماس نگاه تو شهید
جلوه ای کن که مرا جلوه ی رعنا ببرد
منظر این سوز غریبانه که در خامه ی توست
دل و دین و دم و دنیا به یکجا ببرد
اردیبهشت۲۵۴۸ شاهنشاهی
(۱۳۶۸)خورشیدی
آپریل ۱۹۸۹ آلمان
Facebook Comments Box

About بابک رحمتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *