نسل زد و رنسانس ایرانی، چنگیز امیری

“امشب صدای تیشه از بیستون نیامد”

چنگیز امیری

با چشمهای خیره شاهد تولد نسلی بودیم که در جنبش زن زندگی آزادی پیکر گرفت و با تکانه شدیدی که در جهان و بخصوص هم نسلان جوانش در سراسر گیتی ایجاد کرد فصلی نوین در حیات بشری گشود و نوید جهانی انسانی تر و زیباتر را ارمغان داد.

آیا شگفت آور نیست در خاورمیانه ای که از بطنش فقط مار و عقرب هایی چون حکومت اسلامی/القاعده/طالبان وداعش میروید،  هیولاهایی که  به سادگی لیوانی آب خوردن در برابر چشم جهانیان سر از تن جدا میکنند، آثار گرانبها و میراث فرهنگی بشری را ویران می کنند، دختران و زنان را به بردگی میبرند و تجاوز را امری الهی و حق مومنین می دانند، در چنین جغرافیایی با این حجم از ددمنشی و بربریت ، ناگهان نسلی پا به میدان می گذارد که آرمانهایش از سرچشمه زلال، زندگی و زیستنء سعادتمندانه مایه میگیرد.
دخترانش گیسو می بندند، چنان که گویی به رزم اهریمن میروند و در “میانه میدان با رقصی چنان” آثار بردگی جنسی را به آتشء پاک کننده پلیدیها میسپارند، پیران برای پدر می نویسند، “بابا حکمها آمده به مامان نگو” و ترانه سرای تنهایش  با  سازی در دست ، “برای در کوچه رقصیدن، برای کودکی که نمی داند آرزو چیست ، برای ولیعصر و درختانی که می فرسایند ، برای یوز در حال  انقراض و برای زن زندگی، آزادی “می نوازد وانسان را به دوردستهای تاریخ میبرد بیاد آن چنگ نواز سیستانی  «وقتی که سپاهیان «قتیبه»، سیستان را به خاک و خون کشیدند، در کوی و برزن شهر که غرق خون و آتش بود، از کشتارها و جنایات «قتیبه» قصه ها می گفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند، جاری می ساخت و خود نیز، خون می گریست … و آنگاه بر چنگ می نواخت و می خواند: با این همه غم در خانه دل “اندکی شادی باید که گاه نوروز است”.
پدیده شگرف زن زندگی آزادی که نسل زد  در ایران رقم زد از منظر فرهنگی و انسانی یگانه تاریخ بشری است. نگرش نسل زد که به قصد باز پس گیری فضاهای عمومی که به تسخیر انقلابیون در آمده بود، از آسمان نازل نشده و ریشه در دیرینگی فرهنگی و در امتداد راه پدران و مادرانی داشت که همداستان “جهل توده”1 نشده و از همان فردای انقلاب هولناک، قدر آزادی های فردی خویش دانسته و به خیابان آمده بودند، اما فریادشان درهیاهوی حماقت توده گم شده بود.
فضای عمومی به تسخیر عربده کشان حوزوی و لاتهای قمه کش چاله میدانی در آمده بود و ابلیس پیروز و مست قدرت ،هر صدایی را در حلقوم خفه میکرد.
فضای عمومیء آزادیهای به تاراج رفته به مکانهای خصوصی و خانوادگی نقل مکان کرد. مشعل زندگی عزتمندانه به هزارتوی خانه ها و مکانهای خصوصی منتقل  شد. در خفا رقصیدند و به کودکانشان خواندن و موسیقی آموختند ، باده گساری کردند و لذت مستی را به فرزندان یاد دادند، در مقیاسی باور نکردنی دختران را به دانشگاه فرستادند و نسلی باشکوه پرورانیدند، چنان که خود نیز از هیبت آفریده خویش بیمناک شدند.
تفاوت نسل زد ما و نسل زد آنها
نسل زد در همه جای دنیا پرسش گر است و با اتکا به تکنولوژی و فن ارتباطات دنیایی دیگر آفریده که چندان خوشایند نسل ایکس نیست. در اینجا بنا ندارم که به این معادله پیچیده و پر از مجهولاتی بپردازم که  آنالیزش قطعا از توان من خارج است .
اما مشاهداتم میگوید که نسل زد در ایران با بهره گیری از تمدن و تاریخ باشکوه و الگوگیری از اساطیر و ادبیات فاخرش، همه مواد لازم برای ساختن جهانی انسانی را دارد و آرزوهایی را که در پی محقق کردنش است ،حاصل تجربیات تلخی است که در آن زیست کرده و میکند . نسل زد ایرانی کمتر اسیر اتوپیا های جدید  میشود و رویاهایش جا پایی محکم دارد و به همین دلیل  دست یافتنی و ملموس است. آنها نمیخواهد جهانی آرمانی بسازد به دنبال “عدالت مطلق” 2  نیستند.  این ممیزه نسل زد ایرانی با همتایان شان در همه دنیاست..
تجربه انقلاب اسلامی که بانیانش رهبران فرقه های رنگارنگی بودند که در اتحادی شوم و نامقدس بجنگ همگرایی و اتحاد ملی رفته و از این منظر شاید  یکی از منحصر بفرد ترین انقلابات جهان باشد، فرقه های رنگارنگی که  هرکدام در رویاهایشان جهانی آرمانی را برای قوم و قبیله برگزیده خویش(برگرفته از قوم برگزیده در تورات) پروریده بودند.
کاهنان معابد خوف انگیز “قوم های مقدسء” / طبقه کارگر/ مذهب مقدس تشییع/ مبدعان ناگهانی زبانهای مادری و حقوق ملل تحت ستم ایران/ ایلات برگزیده و……. تجربه ای بود که به یکباره بر سر مردم ایران آوار و از حاصل جمعش هیولای حکومت اسلامی زاییده شد. هرچند بها بسیار سهمگین و گران بود اما ایمان (معادل جهل)به عنوان ثروت و سرمایه معنوی شیادان و سرمایهء کاهنان معابد خوفناک ایدئولوژی، در طی چهل سال اندک اندک در بازار سیاست یکسره نقد شد و ساغر پرو پیمانء ایمان توده ها لاجرعه توسط متوالیانش سر کشیده شد و امروز از آن ایمانها جز ساغرهای تهی و شکسته چیزی بر جای نمانده است.
نسل زد ایران حاصل جمع همه عدالت های رنگارنگی که انقلاب اسلامی را رقم زدند را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده و همه عدالت طلبی های زبانی/ طبقاتی/ دینی/ مسلکی را یک جا قی کرده  و خود را از شر همه سموم ایدئولوژیک رهانیده و با چنین تجربه  شگرفی پا به جهان مدرن گذاشته است.
تجربه ای که بسیاری از جوانان اروپایی ندارند و متاسفانه بدام چپ تغییر شکل داده ای می افتند که  تبهکارانه ، قوم های مقدس جدید وعدالت های جدید می آفریند و چاه پشت چاه و بیراه پشت بیراه در برابر نسل تازه می گشاید.
نمونه  درس آموز چپ فرانسه است که دیگر هیچ پایگاه قابل عرضی در بین کارگران ندارد و حنای مبارزه طبقاتی اش دیر زمانی است که رنگی ندارد و اکنون که قوم مقدس طبقه کارگر به او بی اعتنایی میکند به جامعه مسلمانان تحت ستم فرانسه و حقوق بشر دخیل بسته است و پایگاه رأیش از کارگران به  منحط ترین بخش جامعه یعنی مسلمانان داعشی مغربی مراکشی تغییر جهت داده و رای خود را از این لایه بشدت متحجر کسب میکند. ملانشون در بی شرمی باورنکردنی از همه ی تبهکاری های جامعه  بسته مسلمان فرانسه که تحت هیچ شرایطی حاضر نیست از کلنی های بسته ای که در قلب پاریس و دیگر شهرهای فرانسه ایجاد کرده برون آید و ارزشهای انسانی جهان مدرن را جایگزین ضد ارزشهای دینی کند حمایت میکند و معتقد است که” حجاب زنان مسلمان/ کودک همسری/ قتلهای ناموسی و….امری نهادینه و فرهنگی شده است ” و زنان مسلمان خودخواسته و بنا بر باورهای ایمانیشان آن را با کمال میل انجام میدهند و جامعه فرانسه باید به چنین ایمانی (بخوانید حماقت)احترام بگذارد.
چپ منحط جهانی تخصصش دوگانه سازی و تبدیل  اختلافات طبیعی جوامع بشری  به گسل های پر نشدنی است و جامعه را در تنش و ناآرامی های دائمی نگه میدارد. فرانسه در قلب  اروپای متمدن و دموکراتیک  بهترین نمونه تبهکاری های جنبش چپ است که نسل زد را میتواند در مقیاسی بزرگ بدنبال “عدالت طلبی های” دروغین بسیج و به  میدان آورد. یک نمونه فلسطین محوری منحطی است که در حقیقت چیزی نیست جز آنتی سمیتیسم نهادینه در فرهنگ مسیحی که در زرورق مشعشع ضدیت با صهیونیسم و حامیان امپریالیستش عرضه میشود و متاسفانه خریدار آنهم عموما دانشجویان و نسل  زد است. دقیقا برخلاف نسل زد ایرانی که با شدیدترین ادبیات به محور فلسطینی گرایی منحط حمله میکند و بین حق فلسطینیان برای داشتن سرزمین و یهودی ستیزی، اسلامی/ مسیحی/ بلشویکی تفکیکی معنادار قائل میشود. نسل زد ایرانی با نام فلسطین و آزادی بیت المقدس و دفاع از حرم بدار آویخته می شود و چشمانش را از دست میدهد. نسل زد ایرانی بی گمان از کشته شدن کودکان و زنان در غزه خوشحال نیست ، نسلی که سرود زندگی سر میدهد نمیتواند از مرگ یک کودک هم غمگین نشود، اما وقتی می بیند که وحوش حماسی که تحت نام آزادی فلسطین میجنگند بربریت را به مرتبه ای می رساند که کلام از توصیفش عاجز است وقتی می بیند که  به تنها چیزی که اهمیت نمیدهند زندگی کودکان فلسطینی است به این سوال میرسد ، آیا که شما براستی برای سعادت مردمان فلسطینی می جنگید؟ آنهم با حمایت رژیمی که مردم ایران را به خاک سیاه مذلت نشانده است؟ این تجربه ء بی نظیر را کمتر نسلی از نسلهای زد جهانی تجربه کرده است.
نمونه دیگر، جنبش جلیقه زردها است  که جنبشی برای حقوق متناسب با کار بود.  چپ با همراهی برادران حماسی و داعشی آن را از جنبشی مدنی  به جنبش اوباش و راهزنان تبدیل و به غارت و آتش زدن مکانها و اتومبیلها در مقیاسی باورنکردنی رساند، پاریس در آتش توحش اسلامی/بلشویکی غرق شد، طوری که دست اندرکاران و بانیان جلیقه زردها ، جنبش را تعطیل و به خانه هایشان بازگشتند.
حمایت بیمارگونه از وحشیگریهای حزب الله لبنان و حماس، پس پشت حاکمان تهران حرکت کردن و دردمندانه تر اینکه تا حدود زیادی نسل زد اروپایی را با خود همراه کردن از نتایج ناگزیر این نگرش است.  هرجایی که اختلافات از حالت طبیعی و قابل گفتگو به تقابل خصمانه و گسل های عجیب و غریب اجتماعی مبدل شد.هرجا فتنه ای دیدید، به دنبال منشا فتنه یعنی چپ بگردید

درست در اثنای جنبش شکوهمند زن زندگی آزادی، روشنفکری فرانسه فرصت را مغتنم شمرد تا گریبان ملانشون و چپ های فرانسه را بچسبند که ” اگر فرهنگ منحط حجاب اجباری/ کودک همسری/ قتل های ناموسی و…. امری فرهنگی شده و بی بازگشت است، چرا در ام القرای جهان اسلام یعنی در دارالخلافه تهران دختران و زنان  به همراهی مردانشان حجاب را به آتش می افکنند و عشق ورزی در کوی و برزن را عیان به نمایش میگذارند”.
این فقط اندکی از اقیانوس تاثیر جنبش نسل زد ایران است . جهان تا به حال شاهد این حجم از همبستگی جهانی با جنبشی نبوده است .
رنسانس ایرانی
رنسانس، نوزایی یا بازگشت زمانی ممکن است که سرچشمه ای موجود باشد تا بتوان به آن جا بازگشت. رنسانس اروپایی بازگشت به  دوران  قبل از مسیحیت و تمدن یونانی رومی است . فرهنگ عقلانی یونانی که توسط مسیحیت جعل و تمامی دارایی هایش به کلیسا منتقل شد و از دل این جعل مرکب ، انگیزاسیون و قرون وسطی و جنگهای دینی و فقر و فلاکت و انحطاط علم و عقل زاییده شد.
رنسانس در جهان اسلام و بازگرداندن دولتمداری عقلانی بجای شریعت  بر ذمه ملت ایران است. این گفته ، ادعایی از راه تفاخر و نژادپرستی نیست بقول معروف “ملک به قباله”. بازگشت و گذار از انگیزاسیون اسلامی که هم اکنون در تمامی جهان اسلام بصورت آشکارو درقدرت (ایران/عربستان/جزایر حاشیه خلیج فارس/ پاکستان/ افغانستان) وبصورت پنهان نظیر حکومت اردوغان در ترکیه/ مصر/اردن و…. در جریان است و باعث انحطاط اخلاقی و نژادپرستی در این جوامع شده است به یک انقلاب عظیم انسان گرایانه و فرهنگی نیاز دارد.

هیچ یک از دولتهای!!!! همسایه ایران توان رنسانس ندارند، از آن جهت که اولا دولت در معنای دقیق نیستند و پیشینه اکثرشان به خلافت عثمانی ختم میشود، که خود عثمانی در حقیقت تجدید حیات خلافت بغداد است که  توسط ایرانیان و بدست مغولان بساطش جمع شد. بنابراین در پس پشت هیچ یک از این دولتها چیزی جز خلافت اسلامی و قوانین اسلامی و فرهنگ اسلامی نمی توان یافت. برای اردوغان بازگشت به خلافت عثمانی، رنسانس است. که اگر این اتفاق بیفتد !!! (که تا حدودی هم اتفاق افتاده) ترکیه که  با نگرش آتاتورکی و الگو گرفته از دولت ملتهای اروپایی با سیمایی مثلا دموکراتیک در انظار جهانی حاضر شده به قرون وسطی اسلام و نابردباری فرهنگ عثمانی سقوط خواهد کرد.

نسل زد ایران با دست پر از فرهنگ دیرپای رواداری که از گذشته های دور به ارث برده دلیلی برای الگو گرفتن از جایی ندارد و با دست یازیدن به اسطورها و نقش زن در حیات سیاسی و اجتماعی که از گذشته های دور موجود بوده و در ادبیات و شعر گرانسنگ فارسی همچون الماس می درخشد ، رسالت رنسانس و بازگشت به ماقبل بربریت و تمدن ایرانشهری را بر دوش گرفته است. نسل زد ایران لازم ندارد که اسطوره خلق کند و زنان را به جایگاه رفیع شان برساند ، تاریخ سرزمینش مملو از زنانی همانند شیرین  شاه ارمنستانی است که برای رسیدن به عشق نادیده، یعنی خسروپرویز هزاران فرسخ راه می سپرد تا به معشوق برسد و بیستون نماد این عشق است.
نظامی گنجوی در اثر بی مانند هفت پیکر سرود” امشب صدای تیشه از بیستون نیامد” ” شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد”
رودابه برخلاف رای پدر با زال عشق ورزی میکند، تهمینه شوهر خویش را خود برمی گزیند.
چنانکه می بینیم و جهانیان را هم به تحسین وا میدارد، آبشخور این  فرهنگ ریشه های کهنی دارد.اخوان آنرا ” پوستینی کهنه دارم من “می داند. این پوستین کهنه یادگار نیاکان، ما را در برابر طوفان حوادث تا به امروز حفظ کرده است و چنان در ناخودآگاه  ما ریشه دوانیده که با جان یکی شده است.
حافظه نه چندان دور دیگر نسل زد  از آغاز مشروطیت تا عصر پهلویها است که بزرگانی قانونش را نوشتند (قانون مشروطه) و شاهان پهلوی که ارزشهای انسانی و برابری حقوقی مصروحه در قانون مشروطه را برای همه ایرانیان اجرا و آزادیهای اجتماعی همگانی را محقق کردند.
نسل زد از آن رو به هیچ یک  از وعده های نسل پنجاه و هفتی باور ندارد و چون مار گزیده ای  از این افعی های خوش و خط و خال دوری می جوید و آنان را مصداق بارز محجورینی فاقد قوه تمییز و نیازمند  قیم  میداند ،که  عمل تمام اختیارات شخصی خود را به ولی امر سپردند و  ولایتش را پذیرفتند .
محجوریت و فاقد قوه تمییز از آن جهت  که در یورش ددمنشانه اوباش حزب الله به آزادیهای فردی و اجتماعی، نه تنها از آزادیهای اجتماعی دفاعی نکردند ، بلکه تبهکارانه و با توجیه مبارزه با آمریکا و امپریالیسم  عنان آزادیهای شخصی خود از قبیل حق پوشش را هم در سینی طلا به ولی فقیه تقدیم کردند.
از مجموعه این همه تجربه که ظاهرا برای نسل زد ایران که انصافا بسیار بیش از عمری است  که بر او گذشته  حاصل آمده ، بار رهانیدن حوزه فرهنگی ایران از خوف شریعت  و اخلاقی کردن سیاست را برعهده زنان و جوانان ایرانی گذاشته است. نجات ایران از دست بربریت ماقبل شهرنشینی تاثیری آنی بر همه جهان و خصوصا حوزه فرهنگیش که امروز با نام جهان اسلام میشناسیم ،دارد.
گمان مبر که به پایان رسید دور مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است
چنگیز امیری
24 آوریل  2025  برابر با پنجم اردیبهشت 1404

Facebook Comments Box

About اختر قاسمی

فرزند نفت ام. در گچساران بدنیا آمدم و در مسجدسلیمان شهری که با نفتش، با شیره ی جان خود و مردم مهربانش ایران نوین را ساخت، بزرگ شدم. از سال 1984 در خارج از کشور زندگی میکنم. در آکادمی هنر در اشتوتگارت تحصیل کردم و بیش از سه دهه است که به کار رسانه، عکس و فیلم و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری مشغولم. به امید آزادی و برقرای دمکراسی در میهنم زنده ام و تلاش میکنم. آرزوی دوباره دیدن شهر عزیزم را دارم و دلم برای شقایق ها و کوه های شهرم خیلی تنگ شده ....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *