در خاک من( شعر)

پورمزد کافی ( منظر)

درخاک من(۲۹)

دستور،

این باغ را

ظلام سترون بود

و حکم ،

قلم را

برگ بریدن بود

که داغ درفش

به گردن سوسن بود

خوابی بود مرا تلخ

و بر گستره ای که تو بودی

گل بود

ولی پیچیده در کفن بود

تو گفتی که ما را باغ می بایست

به باغ تو امما

هزاران هزار

تاول خونین شبنم

بر عذار زخمی چمن بود

تو گفتی که ما را ماه می باید

و بایستمان

ولی ماه زخمی

که بر گرده اش

دوچندان گره از رسن بود

تو گفتی خدا نیست بر هستمان

خدا آمد و هستمان

سراسر همه نار

در میان عفن بود.

یکشنبه 09, 2018 کلن

۱۵ شهریور ۲۵۷۷ (۱۳۹۷)

Facebook Comments Box

About بابک رحمتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *