پورمزد کافی

شعر، پورمزد کافی (23)

پورمزد کافی (منظر) “غزل بیگاه”  (۲۳)من نه پندار غلط در دل خود داشته ام مشعلی هست که چون پرچمش افراشته ام جان خونین من از لاله ی شب سرخ تر است این چو سرویست که در سینه ی شب کاشته ام رهرو عشقم و با درد گران رهسپرم دل شهیدی …

Read More »

شعر غمی چنین – پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) (۱۹) “غمی چنین” چه آزمونی ست نهان به دایره ی عشقت که صدای سوار عاشقی دیریست به رویایم نمی رسد اگرچه تمام سرودم از آن است که من آبگینه گون برابر چشمه ی زلال نگاه تو باشم اگر رویش نابهنگام من تقدیر ناگزیر انسانی بود در فلاتی …

Read More »

شعر از این فلات پر اندوه – پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) (۱۵) “از این فلات پر اندوه” اینجا دگر نشانه ای نیست ماه در زلالی شبنم می شکند و‌ تو در آستانه ی گل به خاک می افتی با جراحت بال پروانه در گلوی روز اینجا دگر نشانه ای نیست کلاف سخن چنان بسته است که خون از …

Read More »

شعر، تعزل خاموش، پورمزد کافی

تغزل خاموش پورمزد کافی (منظر) اینگونه که در من می نگری باز میمانم از سخن و دریا معنای مرداب های پوسیده می‌شود اینگونه که در من می نگری باز می مانم از نفس و خورشید در کهکشان تلخش نمی تابد اینگونه که در من می نگری باز می مانم از …

Read More »

شعر، “کبودستان” پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) “کبودستان”پاییز چه می ریزد؟ برگ من و بار من از جان برآشفته آرام و قرار مندر این گذر خاموش دل میرود از دستم می افتد و می میرد از تیغ نگار منامشب ز تب عشقش آتش به فلک افتاد تا باز چه تصمیم است بر شیوه ی …

Read More »

شعر – برای مادرم، برای برادرم، پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) برای مادرم   شب بی ستاره و من بر براده ی شیشه خفته ام بیگاه و بی شکیب تو کجایی؟ اینجا که منم آیینه ها فرو می شکنند یکایک در سکوتی تلخ و عصب در ضجه ی مداوم مرگ رقم می خورد تو کجایی؟ بی سایه و …

Read More »

شعر چاووشی تاریک، پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) چاووشی ی تاریک نه من خاموشم در این دریغ تیغ از عبور حنجره میگذرد که کشته گان عاشق ترین بودند و ما به سرودی نخواندیمشان هر چند که خاک فروتنانه در نقد آدمی ست باری چه سرگذشتی ست که اعتماد من نیز تمامی ی شکست من باشد …

Read More »

شعر «درکوی تو» – پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) “در کوی تو” بی تو نه منم در همه روزان و شبانم سر گشته ی کوی تو و بر بسته دهانم ایام شد و مژده ی وصلی نرسیده ست از لاله رخ و سلسله ی لاله رخانم کو نطع که جان بر سر جانان بگذارم مست از …

Read More »

شعر مهر تو، پورمزد کافی (منظر)

از مهر تو پورمزد کافی ( منظر) از آن که در شکوفه ی چشمانت معجزه ای ست حرفی نیست و شوریده شاعران بیتابان کرشمه های گلبرگهای تواند از آن که در آبشار گیسوانت حکایتی ست حرفی نیست و چاووشی ی قلندران وجود غمناک آیینه ای ست بی تصویر و بی …

Read More »

قطعنامه، پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) قطعنامه گشت شب و برگ درختان فتاد داد از این مظلم پاییز ، داد یار دگرگون شد و در خون نشست غنچه رخش را ز غم یار بست باز از این دشت کبوتر گذشت گشت جو خاکستر غم رنگ دشت باز از این باغ بهاران گذشت زمزمه …

Read More »