مهمیر( محمود میرزایی) نفرین نشسته است بر پهنای سرزمین زیبای من مغزهایی سیاه، با دستانی سرخ پوسیدگیهای لجنزارشان را میپراکنند به دشت و کوه و جنگل آبهای میهنم نیست در خانه و کاشانه هم آرامشی نیست شادی و آسایشی کبود و تلخ است هوای خونآلود دلمردگی بجای شاد زیستن است …
Read More »