Tag Archives: مهدی_قاسمی، یکشنبه ها_با_کافه_طنز_ آقا مهدی_

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

مهدی قاسمی با طنز”عمو جانی”! دختر دایی ام میگفت: وقتی تو بیمارستان به دنیا اومدم، خواهرم شهربانو ذوق زده اومد و بهمون خبر داد که چه نشستید که یک کاکوی خارجی کاکل زری گیرمون اومده!ُگو نپرس می گفت: وقت به دنیا اومدم بور و سفید بودم مثل خارجکی ها😃.  اون …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

مهدی قاسمی طنز فوکلور: روزگاری الکی خوش! عید سی و پنج سال پیش بود، من عیدها برای گرفتن عیدی، منتظر نمی ماندم و خودم مستقل یک دور فامیلی به خاله و دایی و اونهایی که جور بودم میزدم. اون سال، اول رفتم خونه خواهرم، بعد از اون راه افتادم که …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

مهدی قاسمی “جعفر آلمانی” میم مرامتو، جیم جمالتو، کاف کمالتو، دال دوایی تو… خلاصه می بافت برات تا ی که یاری تو! این تکیه کلام جعفر بود. جعفر آلمانی که بعدها به جعفر دینسیو هم مشهور شد، یکی از بچه های شر و شور شهر بود. نه اینکه تو آلمان …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

داستان کوتاه احمد یخی  مهدی قاسمی بوشهر شهر خومون، محله بهمنی اون روزها جِلد توستون(تابستان) وسط خرماپزون می بودی و سرکارت به احمد یخی مرد مهربون و سر به زیر با آن چهره آفتاب سوخته و سبزه پوست نیوفتده بود خو خو بچه بوشهرنبودی حکما”(حتماً)! احمد یخی هرروز کله سحر …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

طنز: تخم خروس اوس کاظم! نوشته: مهدی قاسمی بچه های عمم انگار مال یک دنیای دیگه ای بودند.همیشه خانواده عمم به ما تو همه چی فخر می فروختند و خودشونو بالاتراز ما می دونستند. نه که خیلی پولدار باشند، اونا وضع مالیشون اوایل یه نمه بهتراز ما بود، اما از …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

داستان تلخ: یار  دبستانی من مهدی قاسمی سی سال گذشته بود، دیگه عباس، اون عباس سی سال پیشِ مدرسه انگار نبود. مردی میانسال و چهار شانه که البته دو چیزش هنوز فرق نکرده بود و اون هم سگرمه های ابروهاش بود که همیشه تو هم بود ودیگری لبانش که مثل …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

 یوسف عمارت کَرم! مهدی قاسمی بابا کَرم، دوستت دارم! پدر زنم دوستت دارم! سایه سَرم دوستت دارم! صبح و شبم دوستت دارم!بابا کَرم دوستت دارم! کَرم پدر زنم بود! از اون مردهای عجیب روزگار. شش تا دختر داشت و پسر هم نداشت. وضع مالیش خیلی خوب بود، کلی ملک و …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

!طنز: حزب گوسفندان مهدی قاسمی وارد دانشگاه که شدم سر پر شور و کله داغی داشتم و همش بیشتراز درسم، سَرم تو سیاست بود. یک مفسر و تحلیلگر سرسخت و عضو حزب راست ها بودم و تعصب خیلی سختی به این حزب داشتم. چندی که گذشت از عملکرد راست ها …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

طنز: شوهر شوهره شوهر! مهدی قاسمی همه شوهر کردن منم شوهر کردم. اولش با فرستادن یک قلب شروع شد. عکس پروفایلش تو دل برو بود. فوکولهای خوشگل، خوش لباس، خوش فرم و فیت. دلمو برد و چک چک، تیک تیک ،چت و چت و دیدار و دیدار، گل و بوسه …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

گلزار و حسنِ کلبعلی مهدی قاسمی تا وقتی که حسن، پسر کلبعلی، معروف به حسنِ کلبعلی چوپون آبادی را بعد از بیست سال و بعد از شنیدن اسم محمدرضا گلزار در مقام مقایسه دقیق ندیده و نشندیده بودم، فکر نمیکردم تو دهات خودمونم کسانی هستند که گلزار یک انگشت کوچکشونم …

Read More »