Tag Archives: مهجوری،کجایم،شیدایی وشور،دست از صنم،اسود چلچراغ،موج آتشگون،

“مهجوری”(شعر)

پورمزد کافی (منظر ) (۵۳) “مهجوری” چه شبهایی که شد بر من که طاقت رفت از دامن من اندوه دل و دل هم فغان من نیارستن چه شبهایی که شد بی تو در آن عصیان خاموشی که دل هر دم فغان میکرد در هر کوی و هر برزن به شیون …

Read More »