عکس روز، دختران دانش آموز مسجدسلیمان دهه 40 شمسی 

دختران دانش آموز مسجدسلیمان دهه 40 خورشیدی

عکس ها تاریخ اند و تاریخ را عکس ها زنده نگه میدارند …

اختر قاسمی

وقتی عکس را دیدم فکر کردم خودم در میان دوستانم هستم در مسجدسلیمان، هنگام رفتن به دبیرستان. فلکه ی نمره چهل که یک مجسمه ی شاه وسط آن بود و یک ایستگاه نگهبانی پلیس، و ما در حال حرف زدن در باره ی فلان معلم و یا فلان شاگرد و اتوبوس های شرکت نفت که از کنار ما تردد میکردند و نه فقط کارکنان شرکت نفت  را جابجا میکردند بلکه بچه های شرکت نفتی و غیر شرکت نفتی را هم از هر گوشه ی شهر به مدرسه میرساندند. اتوبوس های دو طبقه و یک طبقه …. گویی دیروز بود …

گویی همین دیروز بود

با هم شاگردی ها، در شهرم، فلکه نمره چهل، مجسمه ی شاه که گویی با دستی که حرکت داشت میخواست به ما سلام دهد

و ما آن سلام را نه می دیدیم و نه می شنیدیم

گویی دیروز بود

گویی دیروز بود که موهایم از پشت بسته بود

بلوز و دامن کوتاهی که خودم برای مدرسه دوخته بودم بر تن داشتم

هیچ پسر یا مردی هم به لباس ما ایراد نمی گرفت

هیچکس به ما نمی گفت موها و لباس تان مردان را تحریک میکند

نه تنها چنین نمی گفتند بلکه تحسین می کردند

متلک ها آزار جنسی نبود بلکه کامپلی منت و تحسین زیبایی ها بود

اگر کسی قصد آزار داشت دیگری فوری او را سرزنش میکرد

پسران و مردان شهر همه محافظین ما بودند

ما ساده و بی آلایش

کتاب ها و خودنویس و مدادرنگی و پاک کن  در دست

کیف مدرسه نبود

اما عشق به مدرسه بود

پیاده می رفتیم حرف میزدیم

از معلم ها می گفتیم و بلند می خندیدیم

کسی به ما نمی گفت که خنده ی شما مردها را تحریک میکند

بلند می خندیدیم و نمی دانستیم که در آینده ای نه چندان دور خنده بر لبان ما زنان این سرزمین می خشکد

می خندیدیم و نمی دانستیم که چه آینده ای شومی در انتظار ماست

گویی همین دیروز بود

ما دختران به مدرسه می رفتیم

کسی ما را نصف مرد نمی دانست

کسی به لباس و رفتار ما ایراد نمی گرفت

دختران و زنان پا به پای مردان مدرسه میرفتند

کار میکردند و یا به دلخواه خود ازدواج میکردند

کسی از بیکاری یا فقر خودکشی نمیکرد

دختری از اجبار به ازدواج پیردمرد خودکشی نمیکرد

همه چیز سر جای خود بود

بازی آنگونه پیش میرفت که باید میرفت

ولی ما قانون بازی را بهم زدیم

گویی دیروز بود

دیروزی که امروزش دردناک است

دردناک از  شرایط جوانانش

جوانانی که به فراموشی سپرده شدند

جوانانی که پدران و مادران و نیاکانشان نفت را با شیره ی جان خود استخراج کردند

نفت را استخراج کردند تا با ثروتش  ایران نوین را بسازند

و ایران نوین را ساختند

می خندیدیم و نمی دانستیم که ایران نوین چه دشمنان داخلی و خارجی دارد

می خندیدیم و نمیدانستیم که روزی نه چندان دور آمار خودکشی جوانان شهرم از بیکاری و فقر به صدر جدول ایران میرود

و امروز من به دختران و پسران شهرم فکر می کنم

به خودم و دوستانم در آن روزها فکر میکنم

به خنده های بلند مان فکر می کنم

به خنده هایی که نه فقط بیش از چهل سال از دختران شهرم بلکه از پسران شهرم هم گرفته شده

گویی دیروز بود

دیروزی که امروز برای بدست آوردن آن در فردا تلاش میکنم

 

Facebook Comments Box

About اختر قاسمی

فرزند نفت ام. در گچساران بدنیا آمدم و در مسجدسلیمان شهری که با نفتش، با شیره ی جان خود و مردم مهربانش ایران نوین را ساخت، بزرگ شدم. از سال 1984 در خارج از کشور زندگی میکنم. در آکادمی هنر در اشتوتگارت تحصیل کردم و بیش از سه دهه است که به کار رسانه، عکس و فیلم و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری مشغولم. به امید آزادی و برقرای دمکراسی در میهنم زنده ام و تلاش میکنم. آرزوی دوباره دیدن شهر عزیزم را دارم و دلم برای شقایق ها و کوه های شهرم خیلی تنگ شده ....

Check Also

گزارش اختر قاسمی از تظاهرات اوکرایینی ها در کلن به مناسبت سالگرد تجاوز روسیه به اوکرایین

برنامه ای به مناسبت سالگرد تجاوز روسیه به اوکرایین در کلن و سخنرانی دکتر بنایی …

 یک بار دیگر پناهجویی در انتظار دیپورت در بازداشتگاهی در آلمان

اختر قاسمی سیامک شاه ویسی پناهجوی ساکن آلمان مدت سه روز است که در بازداشتگاهی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *