نوروز در آينه ى امروز- عارف آقایاری

فصل بهار از آن جهت که زمانِ رویش و زایش در سطح طبیعت دانسته می‌شود و هم از این حیث که آغاز آن، آغاز سال جدید در تقویم ایرانی است، اهمیتی چشم‌گیر دارد. نوروز برای ایرانیان مظهر بسیاری چیزها است و از دیرباز محل گفتگوی ایشان بوده است. در وجه نمادین گاهی خود را مخاطب کلام طبیعت از زبان نوروز نیز دانسته‌اند.
اکنون و در آستانه‌ی بهار، ذهن ایرانی خواه ناخواه به تعاملی با این پدیده و مفاهیم پیوسته به آن دست می‌زند، به‌ویژه اگر این ذهن حاوی ذهنیتی سیاسی و اجتماعی باشد _ و مگر جز این می‌تواند بود؟ _.  از زمانِ برآمدن جنبش «زن، زندگی، آزادی» که تجسم اراده‌ی ایرانیان برای استیفای زندگی بود، همواره شاهدیم که هر مناسبتی به بهانه‌ای برای بروز شور و شادی جمعی بدل شده است. ناظران به درستی می‌گویند که اِبرازِ این احساسات، اَبزارِ مقاومت مدنی است. مردمانی که زیر فشار خردکننده‌ی اقتصادی، اجتماعی و «آوار پریشانی» پای‌کوبی می‌کنند، مانیفست خشم‌شان را فریاد می‌زنند. اما انتخاب این مسیر برای مبارزه، بازتاب یک ماهیت دگرگون شده است.
چند هفته‌ای است که در شبکه‌های اجتماعی مدام ویدیوهایی از آیین‌های نوروزی در مناطق مختلف ایران منتشر می‌شود. هرچه به لحظات تحویل سال نزدیک می‌شویم، انتشار این‌گونه تصاویر و پیام‌های شادباش حتی از سمت خانواده‌هایی که حکومت، آنان را به سوگ عزیزان‌شان نشانده است، بیشتر می‌شود. این واقعیت‌ها گزارش‌گرِ همان تحولی است که از آن سخن رفت.


برای سنجش این نظر، نیم‌نگاهی به ناحیه‌ای از ادبیات فارسی که مرتبط با بحث جاری است می‌اندازیم. «بهاریه» عنوانِ اشعاری است که در وصف بهار سروده می‌شود. با نگاهی گذرا به سیرِ بهاریه‌سرایی، درمی‌یابیم که تا پیش از عصر مشروطه این نوع از شعر در خدمت تصویرسازیِ بهار و یا بیان احساسات شاعر در مواجهه با آن بوده است. از زمان مشروطه جریانی از شعر فارسی در پیوند با مضامین سیاسی و اجتماعی، بهاریه را به ظرفی برای بیان اعتراضات خود بدل کرد. در این جریان، بهار چه در شکل آشکار و چه سمبلیک، اگر در پیوند با پیروزیِ جنبش‌ها بود، مورد استقبال شاعر قرار می‌گرفت و اگر این فصلِ طبیعت در پیِ سرکوب و سرخوردگی سر می‌رسید، یا مورد طعن واقع می‌شد و یا مورد تقاضای شاعر برای نیامدن و روی‌برگرداندن قرار می‌گرفت. شاعر، عموما بهار را مخاطب گلایه‌ها و شکواییه‌های خود قرار می‌داد.
با تغییر و تحولات فرمی و محتوایی در شعر، از آن زمان تا مدتِ اخیر می‌توان ترکیبی از همین رویکردها را مشاهده نمود. از سروده‌ی فرخی یزدی با مَطلع «سوگواران را مجال بازدید و دید نیست / بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست» تا شعرِ «سایه» با این سرآغاز که «بهار آمد، گل و نسرین نیاورد / نسیمی بوی فروردین نیاورد»، سایه‌ی حزن و اندوه بر سر بهار سنگینی می‌کند. البته که مصادیق متفاوت نیز وجود داشته، اما وجه غالب لااقل در نگاه نخست چنین بوده است. در زمان حصر محمد مصدق نیز کنش‌گرانِ ناکامِ آن خیزش، بر روی کارت‌پستال‌های خود می‌نوشتند: «محبوب ما که در غل و زنجیر دشمن است / انصاف ده چه موقع تبریک گفتن است؟»
غل و زنجیرها سنگین‌تر شده‌ و محذوفین و مطرودین بیشتر گشته‌اند، مجاری تنفس جامعه بیش از هر زمانی تنگ آمده، اما نوعِ نسبت‌یابی جامعه با بهار و اساسا هرچیز «مُمِد حیات و مُفَرح ذات» دچار تغییری بنیادین شده است. شاید از نقیضه‌پردازی‌های تاریخ بوده که در تقابل با عبوس‌ترین چهره‌ی استبداد در آن دیارِ کهن، چنین بساطِ شادخواری‌ای چیده است.
این روزها نیز همچون روزگاران پیشین می‌گذرد، اما به نظر می‌رسد تغییرات روی داده در بستر جامعه‌ی ایران، در دفتر تاریخ ثبت خواهد شد، و این چیزی است که زیستن در این دوره از تاریخ را پربار می‌سازد؛ چرا که علی‌رغم تلخی ایام، همچون همین اکنون که در آستانه‌ی تحویل سال قرار داریم، برگی از تاریخ نیز ورق خواهد خورد. زمانِ تَعَیُنِ این تغییر در ساختِ سیاسی مشخص نیست؛ اما عناصر تغییر، جانِ جهانِ ایرانی را متحول نموده، چنان که می‌توان این بیت را آواز کرد:  “شادی گوهرِ ماست که ما جانِ بهاریم / ای ملتِ گریه به جز انعام شما، نه”- «اسماعیل خویی»

Facebook Comments Box

About مجید شمس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *