جهان ولیان پور

شعر؛ سال صفر از هزاره هیچ، جهان ولیانپور 

سال صفر از هزاره هیچ جهان ولیانپور از هزارتوی تاریخ بوی نا می آید بوی اشیاء کهنه بوی کشته های دور و نزدیک! بر نم شبنم این صبح شاهان شاخداری خون رگ جوانی را به پیک نیک نشسته اند سفره اشان پر از کاسه های مسی مالامال زهر صندوق های …

Read More »

شعر بهار آمد، جهان ولیانپور

بهار آمد جهان ولیانپور بهار آمد به رنگ آتش به عِطر خاک تازه باران خورده به لطافت شبنم که بامدادان می‌نشیند بر تن گیاه بهار آمد بیا بانگی برآریم بیا دستی برافشانیم پائی بکوبیم بهار آمد برخیز رخت سرداری خویش بشوئیم جامهً کهنه درآریم پیرهن نو بپوشیم سرمه بر چشم …

Read More »

chair stone ، خاطرات مسجدسلیمان، جهان ولیان

chair stone     با یاد و خاطره برادرم که برای اولین بار صندلی های ما را چیر استون نامید. جهان ولیان  jahanvalian@gmail.com  این نوشته پیش تر در 26 می سال 2008 به مناسبت صد سالگی پیدایش اولین چاه نفت ایران در شهر مسجدسلیمان انتشار یافت که اینک پس از بازنویسی …

Read More »

سیاهپوش ها، جهان ولیان پور

گفته ها و دلنوشته های ادبی سیاهپوش ها جهان ولیان پور در را که باز می کنم  همسایه ام را می بینم که با حالتی مهربان می گوید جهان میشه این موزیک تو کم کنی!   هیچ وقت صدای موزیکم به کسی آزار نرسونده بود هنوز نرفته بر می گرده و …

Read More »

شعر مسافران، جهان ولیان پور

مسافران جهان ولیان پور   آن‌ها از ایران برای دیدار آمده بودند پرسیدم حال اکبر چطور است تصادف کرد و مرد حال لذیم چطور است تصادف کرد و مرد حای آقای کیانی چطور است خیلی محترمانه پرسیدم تصادف کرد و مرد   اندوه را در چهره ام می‌خوانند می‌گویند فراموش …

Read More »

شعر ماه طلا، جهان ولیان پور

ماطلا جهان ولیان پور یاد زن عمو بخیر اسم اش ماه طلا بود پیراهن گل گلی اش به گل‌ها آب دادن اش نان پختن اش خوب راه رفتن اش بلند خندیدن اش خالِ درشت و سیاه اش مژه های قشنگ اش   در خاطر من همیشه یک چیزی داشت برای …

Read More »

بیست فوتی ها – جهان ولیانپور

بیست فوتی ها جهان ولیانپور بیست فوتی ها، اولین خانه های سازمانی کارگران شرکت نفت در مسجدسلیمان بودند. هر بیست فوتی شامل دو اتاق مجزا بود که از طریق دری به هم راه داشتند و هر کدام از آنها ده فوت طول داشت. ده فوتی اول اتاق نشیمن بود و …

Read More »

شعر بدرقه، جهان ولیان پور

بدرقه جهان ولیان پوز مادر چه کوتاه بود با تو بودنم چه کوتاه بود زمان یاد گرفتنم  همه اش تا عدد صد بلدم بشمرم  آن هم از بس که با تو  جلوی در می‌نشستم  تا انفجارها  را بشمرم   این سوی پل فرار همیشه به تو فکر می کردم زمانی …

Read More »

دو شعر از جهان ولیان پور، سرنا و منظومه مسجدسلیمان

دو شعر از جهان ولیان پور در باره ی مسجدسلیمان سرنا سرنا ساز قدیمی ایل ما بزن چه خوش می زنی عروس می برند، عروس حجله وکِل، کلة قند، شاخة نبات در ایوان خانة بی بی افروز رخت دامادی آویخته است بی بی بر بام انتظار چشم به راه دوخته …

Read More »

دو شعر زندانی و آزادی از جهان ولیانپور

زندانی جهان ولیانپور   گلوله ای در تاریک شلیک شد قلبم از نیش شبگردی کور مجروح شد آه چه اندوهگین است فرو افتادن آخرین برگ پائیزی تو باید باشی آن سرانگشتی که بزداید اشکی از گوشه چشمی   من یقیین دارم روزی کسی این خار را از پای تو خواهد …

Read More »