یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی: کلوپ شبانه

مهدی قاسمی

اون روز شیک وپیک با مدل  موی آلاگارسونی برنامه کردم که برم یک کلوپ شیک وباکلاس که شابد مخ یک دختر خارجی مد بالا رو بزنم. اون شب عقربه ساعت ده شب رو نشون میداد که خودمو با عطر وادکلون ، ژیگول و ترگل و ورگل خودمو به یکی از باکلاسترین کلوپ های شهر رسوندم. تا رسیدم یکراست رفتم روی یک صندلی کنار پیشخوان بار نشستم ، سفارش یک نوشیدنی دادم و مشغول نوشیدن به سبک و  تیپ همفری بوگارت در فیلم کازابلانکا بودم و هراز گاهی ا طراف رو زیر چشمی دید میزدم.
یک طرف دختر و پسر جوانی مشغول رقص لاندا بودند و یکرف دیگه یک پیرمرد پولدار در حال رقص با یک دختر جوان بود. روی میز جلویی یک مرد تنها نشسته بود و پشت سرهم گیلاس مشروبشو بالا میبرد و هی سفارش گیلاس  مشروب جدید میداد..گاهی صدای آروم  موسیقی و گاهی موسیقی تند  افراد را به هیجان میآورد .و منی که مدام سرم رو این بر و اونبر میکردم تا شاید بتونم سر صحبت را با یکی باز کنم…در همین حال و احوال بودم که یکدفعه یک خانم با کلاس با کیف مدل گوجی هشت هزار یورویی اش ، ساعت گراف دیاموندز توهم،  بیست هزار یورویی و عینک لوگانو پانزده هزار یورویی صاف اومد و بغل دست من روی صندلی نشست و با لبخندی ملیح سر صحبت را با من باز کرد.
-سلام، نیلی هستم .شما روتا اینجا ندیده بودم اولین بار هاینجا می آیید؟ دستم رو جلوبردم و،گفتم :سلام بله ،اولین بار میام و اون دستشو جلو آورد و دستم و  فشرد. و  در ادامه گفت  که ساکن این شهره ولی یک شرکت بیزینسی تو اسپانیا داره و چون تو این شهر به دنیا اومده، یکخونه هم اینجا داره و هرگاهی سری به شهر مادریش میزنه و دیداری تازه میکنه… نیلی هی میگفت و میگفت و من  که محو زیبایی او شده بودم و باورم نمیشد که یکدختر زیبا و پولدار خودش قدم جلو گذاشته و قصد آشنایی با من داره. نیلی در حین صحبتش چند بار برا من سفارش نوشیدنی داد و من محو  لحن کلامش ،کلاسش ،و مرام و معرفتش شده بودم. البته منم کم نمیوردم و از خودم چپ و راست ،درست و دروغ  براش کلاس میزاشتم و سعی میکردم اونو به خودم بیشتر جذب کنم. چند گیلاس نوشیدنی که خوردیم نیلی گفت من یک آپارتمان همین نزدیکی دارم میتونیم بریم و یکم استراحت کنیم و بیشتر آشنا شویم.
منم که انگاردر قسمت تحتانی ام عروسی شده با لپی سرخ شده و موهای سیخ شده و معده تعجب کرده که عنهو از نوک پا تا فرق سرم تو خزینه عسل افتاده باشه با سردی ظاهری اما با شوق فراوان درونی قبول کردم و با هم دست تو دست از کلوپ به سمت منزل نیلی خارج شدیم. اونشب آن چیزی که بیرون دیدم باور نمیشد ،نیلی  کنترل ماشینشو که ربروی کلوپ پارک شده بود که زد وصدای آژیرش بلند شد دهنم از تعجب باز مونده بود که الته برا حفظ کلاس رو خودم نمیوردم ، میگید چی دیدم بله یک مرسدس مدل  GLS 600 یکصد و هفتاد هزار یورویی.!!! اون شب با نیلی خیابونارو که طی میکردیم و،اون یکریز حرف میزد از خودشو و بیزینس و گرفتاری هاش میگفت تا اینکه  به یک مجتمع مسکونی شیک رسیدیم..نگهبان مجتمع تا خانم را دید اومد تا کمر جلو،خانم خم شد و ما پیاده شدیم و کلید رواز خانم گرفت ورفت تا ماشینو داخل پارکینک مخصوص پارک کنه.
با آسانسور به طبقه هفدهم که رسیدیم وقتی درباز شد ،محو تماشای محوطه جلوی واحد شیک نیلی  با یک آبنمای زیبا و رقص نور  شدم  خونه ای شیک و گرونقیمت که تو خوابم ندیده  بودم.  وارد ساختمان،نیلی که شدیم کیفشو رو مبل انداخت ،لای کیفش باز بود ومن با چشم خودم دیدم که چند بسته اسکناس صدیورویی !!! که جمعا چند هزارورویی پول نقد بود ،دیگه باورم شده بود که خدا منو چطوری بغل کرده و کجاهم زمین گذاشته!!دمش گرم خدا!!نیم ساعتی که،نشستیم وگپ زدیم نیلی گفت:امشب حیفه اینجا بمونیم وخوشگذرونی نکنیم. بعد گفت:میریم باهم یک کلوپ شبانه ی خیلی باکلاس که فقط جای پولدارهای شهره…منم از خدا خواسته قبول کردم وچند دقیقه بعد رفتیم. نزدیک محل موردنظر که شدیم سریع یکی اومد و باز جلو خانم تا کمر خم شد وماشینوبردپارکینگ و ما رفتیم به سمت در کوپ. وارد کلوپ شبانه خیلی شیک که شدیم ابتدا یک راه پله زیر زمینی بود که،تو هر چهار تا پنج پله دو تا نگهبان شیک با کراوات قرمز و کت و شلوار فرم  ایستاده بودند و هرکدوم تا خانمو میدیدن کلی عزت واحترام  وعینهو یک دختررییس جمهور!!به او میگذاشتند.
خلاصه رفتیم پایین وتارسیدیم به جایگاه اختصاصی و لاکچری کلوپ چند نفرخدم و حشم دورخانموگرفتند و خانم یک سفارش لاکچری نوشیدنی با متخلفات مربوطه به خدمه کلوپ داد. اون شب من و نیلی تا صبح  در حال بزن و بکوب ورقص و عشق وحال  یودیم ،اونشب  انگار تو یک دنیای دیگه سیر میکردم واین همه خوشبختی رو حتی تو خوابم نمیدیدم… سفارش بود پشت سفارش  میمود رو میز و بخور و بنوش و برقص…دم  دم های صبح که شد و کم کم همه داشتند میرفتند ماهم خسته و کوفته رو مبل افتاده بودیم که یکهو یکی از خدمه یک  صورتحساب    در حالی که داخل یک سینی شیک با پارچه قرمز یود و یز روبروی ما گذاشت و رفت..درسته اونجا کلوپ شبانه میلیونرهای شهر بود ولی برا من دیدن اون صوذتحساب شوک آور بود!
از دیدن صورتحساب تعجب کردم  مبلغ صورتحساب هزار یورو بود!!!منم اونو برداشتم و دادم به نیلی که پرداخت کنه…یک دفعه رنگ چهره نیلی عوض شد و با اخم وصدای کلفت شده اونو انداخت رومیز وگفت:نه…تو باید بپردازی…!!! منو میگی ،هاج و واج مونده بودم که این چی میگه؟! اون با این همه پول و موقعیت ،خونه و ماشین و پول نقد داخل کیفش چرا اون پرداخت نمیکنه ..اول اینکه   من مهمون اون .یودم و به دعوت اون اینجا بودم ودوم اینکه  من این همه پول  نداشتم.. رو،به نیلی کردم و گفتم::نیلی تو منودعوتکردی ومن به دعوت تو اومدم اینجا و پولی ندارم ..اونم نه،گذاشت و نه برداشت و نگهبانارو صداکرد که این آقا نمیخواد صورتحساب رو پرداخت کنه..!!و…
خلاصه سرتونونودرنیارم با تهدید نگهبانهای غول فشن و کلی تهدید مجبور شدم اون شب به یکی از دوستانم زنگ بزنم وازش بخواب بهم پول قرض بده و اونم با هزار اکراه اومد و منو از اون وضعیت نجات داد…بعدا فهمیدم که همه این اتفاقات یک نقشه بوده بین این خانم که فقط بک زن خیابونی بوده و این سناریو توسط همون مدیر کلوپ شبانه از اول تا آخر طراحی شده بود که این دختر مردهای به ظاهر پولدار رو تور و اینطوری سر کیسشون میکردند. گویا برای خیلی ها قبل از من این سناریو انجام شده بود و من یک لاقبا  که اونشب  که چه فانتزی هایی  پیش خودم ساخته بودم نه تنها چیز خاصی نصیبم نشده بود بلکه هزار یورو پول نقد از دست دادم و بس!!!

..

Facebook Comments Box

About مجید شمس

Check Also

داستان طنز این هفته: آرایشگاه دَلّی!

مهدی قاسمی این مدرسه لعنتی هی گیر میداد که کلتونو باید هُل(کچل) کنید و هرکی …

طنز این هفته : جعل امضإ

مهدی قاسمی فقط حرف میزدم، فقط قپی میومدم، هیچی نداشتم. هر جا میرفتم میگفتم بابام …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *