تاسیس نهادهای تمدنی جدید در دوره رضاشاه کبیر، مجید شمس

تاسیس نهادهای تمدنی جدید در دوره رضاشاه کبیر

مجید شمس

اختر نیوز: مجید شمس از ژانویه 2008 در آلمان زندگی میکند. در ایران در رشته های علوم سیاسی، حقوق، و روابط بین الملل لیسانس و در رشته علوم سیاسی فوق لیسانس گرفت. او در حال حاضر مشغول نوشتن تز دکترا در رشته شرق شناسی در یکی از دانشگاه های شرق آلمان است.  مقالات او در چند سال گذشته در نشریات مختلف اپوزیسیون منتشر شده است.

انگیزه ای که  باعث شد به مرور اقدامات نوگرایانه رضاشاه پهلوی و روند نوزایی و اصلاحات فرهنگی، اداری و اجتماعی در دوره سلطنت رضاشاه پهلوی بپردازم، پاسخ به چرایی این پرسش است که چرا مردم ایران پس از گذشت بیش از هشتاد سال، هنوز رضاشاه را فریاد می زنند و همچنین همفکری با ندای مردم ایران است. شعار “رضاشاه، روحت شاد”، تبدیل به یکی از شعارهای اصلی جنبش آزادی خواهی مردم ایران شده و این امر، جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است. سعی من بر این است که خدمات این بزرگمرد تاریخ ایران را در طول ۱۶سال (۱۹۲۵-۱۹۴۱م/۱۳۰۴-۱۳۲۰خ) سلطنت پرشکوه شان تشریح کنم. ابتدا مختصری به وضعیت داخلی و بین المللی دوران به قدرت رسیدن وی می پردازم.

اوضاع سیاسی ایران پس از آغاز جنگ جهاني اول، بسیار آشفته و وخیم بود. کشورهای درگیر جنگ، پای ایران را ناخواسته به جنگ کشیدند و بیماری(۱)، فقر و بی ثباتی سیاسی و نافرمانی های برخی خوانین ایلات از حکومت مرکزی، لزوم وجود یک فرد مقتدر را برای سر و سامان دادن به اوضاع کشور، لازم می نمود.

پیتر ایوری Peter Avery ایرانشناس انگلیسی در مورد وضعیت آن دوران می نویسد:

«هنگامی که رضاخان قدرت را بدست گرفت، امپراطوری ایران از هم پاشیده بود. وظیفه او این بود که یک بار دیگر بعنوان شاه معنا دهد. او در زمانی به روی صحنه آمد که نیروهای گریز از مرکز از جامعه ایران بر نیروی جذب در مرکز می چربید.»(۲)

این امر باعث شد که از يك سو، ضرورت حكومت مركزی مقتدر و ازسوي ديگر، لزوم تقويت حس ملي گرايي براي دفاع از آن تاکید گردد. در واقع از نظر نخبگان وطن پرست، تنها آلترناتیو براي درمان پریشانی و نگرانی های پس از انقلاب مشروطه، دو راه  بود: ملي گرايي در ايدئولوژي، و دولت نيرومند مركزي در عمل.(۳)

ایوری اعتقاد دارد یکپارچگی ملی در دوران سلطنت رضا شاه بر اثر یک دیکتاتوری نیرومند از نو حاصل شد.(۴)

فروپاشی رسمی سلسله قاجار در شهریور ۱۳۰۴ خورشیدی این پیامد را داشت که پس از چند قرن، دولتی با منشاء غیر ایلیاتی در ایران به قدرت رسید. دولتی که نه بر اساس ساختار قومی-عشیره ای، بلکه بر پایه یک سازمان متشکل دیوان سالار و یک ارتش مدرن تشکیل می گردید که استیلای خودش را بر هر سه قشر ایلی، روستایی و شهری ایران گستراند.(۵) و بدین گونه، پس از تثبیت کامل موقعیت سیاسی، رضاشاه به اصلاحات اجتماعی پرداخت، «اصلاحاتی … که نشانه علاقه شدید وی به تلاش در راه ایران بود».(۶)

یکی از مهم ترین اقدامات رضاشاه کبیر، تحول در نظام آموزشی کشور بود. یعنی آموزش و پرورش و آموزش عالی که ثمراتش تا به امروز هم ادامه دارد. اساس سياست آموزشي دولت در دوره رضاشاه، حول سه محور تجدد، تمرکزگرایی یا مرکزگرایی و ملي گرايي استوار بود.(۷)

ملي گرايي مورد نظر حكومت رضاشاه كه مبتني بر باستان گرايي، قوم محوری، اسلام ستیزی و شاه پرستی بود، یکی از محورهای اساسی سیاستگذاری های فرهنگی آن دوره شد. گذشته از ملی گرایی، ترویج زبان فارسی (که در چارچوب طرح مرکزگرایی می گنجید) و نهادینه کردن پروسه کشف حجاب، دیگر سیاست های فرهنگی این دوره را شکل می داد. برخی پژوهشگران از جمله دیوید مناشری، دگرگونی های آموزشی در دوره رضاشاه را بیشتر ناشی از تمایل حکومت وقت به تجدد و غرب گرایی دانسته اند.(۸)

در پیوند به این موضوع که این اندیشه ها از کجا اغاز شدند، فریدون آدمیت اینگونه شرح می دهد: «برخي انديشمندان دوره قاجار با مشاهده ضعف ايران در برابر دولت های خارجی قدرتمند و متجاوز، نخستين بار انديشه ملی گرايي را در ايران مطرح و آن را با باستان گرايي، عرب ستيزي و اسلام ستيزي همراه كردند. اما به تدريج ملي گرايي دوره مشروطه به طرف باستان گرايي، بازگشت پیدا کرد».(۹)

همچنين تعدادي از نشريات آن دوره با تبليغ  ايران باستان و تبليغ برتري نژادي ايرانيان، ويژگي هاي ملي گرايي ايراني را به اوايل قرن چهاردهم خورشيدي انتقال دادند. ملي گرايي با چنین ويژگي ه،ايي وارد دوره رضاشاه شد كه او نيز اساس ايجاد دولت – ملت مدرن خود را بر اين انديشه گذاشت.

سپانلو شاعر و نویسنده پرآوازه، در کتابش “نویسندگان پیشرو ایران” که مروری دارد بر وضعیت ادبی- فرهنگی دوران تاریخ معاصر ایران، در خصوص مشخصات دوران حکومت رضاشاه، حد فاصل سال های ۱۳۰۰ تا  ۱۳۱۵ که وی آن را “دوره فترت” نام گذاری کرده است، چنین ارزیابی می کند: «بطور خلاصه، خصلت های اساسی آثار ادبی این دوران چنین است: رشد ناسیونالیزم باستان گرا، اندیشه اخلاق گرایی و مصالحه جویی، احتراز از مسلک های سیاسی بر اثر خفقان موجود، احساسات گرایی و رمانتیسم».(۱۰)

رضاشاه کبیر اهداف مختلفي را از برانگیختن روح ملی گرایی دنبال مي كرد: نخست آنكه، در ايدئولوژي رسمي حكومت كه بر پايه هويت جديد ملي گذاشته شده بود، با ملت سازي از بالا، به تحكيم پايه هاي حكومت، مبادرت ورزید. دوم، باستان گرايي نهفته در درون اين ملي گرايي، تقابل با عرب و اسلام و نيز تضعيف قدرت قشرهاي مذهبي و روحانيان ايران را در پي داشت.(۱۱)

پس ملي گرايي در اين دوره به حالت رسمي درآمد و ويژگيهاي جديدي يافت كه دين ستيزي و مبارزه با اسلام و زبان عربي از اين ويژگي ها بود.

شاه پرستي، ویژگي ديگري بود كه همزمان با رسمي شدن ملي گرايي ايراني وارد اين انديشه شد. در دوره رضاشاه هرجا سخن از ايران دوستي، يا افتخار به شاهان و سلسله هاي باستاني پيش مي آمد، سخن، با شاه پرستي و تكريم جايگاه سلطنت پايان مي يافت.(۱۲)

همچنین در این راستا از سوی روشنفکران آن دوره، روشنگری هایی، بصورت سخنرانی انجام می شد. از خیل روشنفکرانی که کمر همت به یاری شاه مقتدر و نوگرا بستند حسین کاظم زاده ایرانشهر صاحب روزنامه ایرانشهر بود. ايرانشهر نخستين فرد از نخبگان دوره مشروطه بود كه گفتمان ملي گرايي را با رويكرد فرهنگي مطرح كرد. او با اين ادعا كه “معارف بايد رواج دهنده  تفكر ملي گرايانه باشد”، اصلي ترين پايه معارف را مليت قرار داد و معتقد بود كلاس هاي درسي مدارس و سخنراني ها، همه بايد ايراني بودن را به نمايش بگذارند و جلوه اي از مليت باشند.(۱۳)

همچنین اشخاصي چون رضازاده شفق، رشيد ياسمي و علي اصغر شميم درباره موضوعاتی چون مبارزه با خرافات، پرورش افكار از راه تاريخ، ترقي هاي ايران در عصر پهلوي، تبلیغ آثار ادبي ملي ايران و شرح بزرگترين آثارملي، سخنرانی می کردند. به اين ترتيب، ملي گرايی مورد نظر حكومت رضاشاه پهلوی كه مبتني بر باستان گرايي، اسلام ستیزی و شاه پرستی بود،  یکی از محورهای اساسی سیاست گذاری های فرهنگی آن دوره شد.

گذشته از ملی گرایی، ترویج و به رسمیت شناختن زبان فارسی  که در چارچوب طرح مرکزگرایی می گنجید در راستای همین سیاست ها جای گرفت. در اين ميان، توجه به درس تاريخ مدارس، مي توانست پاسخي به نظريه هاي حكومت براي تبليغ ملي گرايي باشد.(۱۴)

از جمله اقای عيسي صديق، از سياست گذاران فرهنگي دوره رضاشاه اعتقاد داشت كه آموزش تاريخ بايد روحيه شاگرد را تقويت و در او حس وطن خواهي ايجاد كند.(۱۵)

با بررسي متون درسي بحث شده مي توان دريافت كه از رويدادهاي تاريخي ايران پيرامون چند محور و هدف اصلي بهره برداري شده است كه عبارتند از تشویق و تقویت حس ملی گرایی، تبلیغ باستان گرایی، ترویج شاه پرستی، آریا ستایی و ستایش نژادگرایی.(۱۶)

پس شروع کار با پیش زمینه های فکری که دغدغه روشنفکران آن دوره بود و ما به آن اشاره کردیم را رضاشاه کبیر به فعلیت تبدیل کرد. به این صورت که بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۹ خورشیدی نظام آموزشی جدید که برگرفته از نظام آموزشي فرانسه بود، جای مکتب خانه ها را که معلمین انها عمدتا آخوندها بودند را گرفت.(۱۷)

بُعد ديگر برنامه هاي حكومت رضاشاه کبیر در عرصه تعليم و تربيت، با سياست آزادی زن و افزايش حضور زنان در اجتماع پيوند داشت. وزارت فرهنگ، همزمان با اجراي برنامه هايي براي افزايش سالانه تعداد دانش آموزان دختر، از سال ۱۳۰۷ دستورهاي خاصي را نيز براي پيروي دانش آموزان دختر از قانون لباس یک شکل یا متحدالشکل صادر كرد.(۱۸)

این آغازی شد برای  یکی از اقدامات بی باکانه رضاشاه که همانا کشف حجاب بود که در ۱۳۱۴ اجرا شد. مسئله کشف حجاب و برداشتن چادر، در راستای آزادی عمل بیشتر زنان ایرانی انجام گرفت. پیرو این سیاست، وزارت معارف طی بخشنامه ای به اداره معارف استان ها، با برشمردن مزایای كشف حجاب در پيشرفت جامعه، دستورهايي براي اجرايي كردن آن صادر كرد. بر اساس اين دستورها، مدارس ابتدايي بتدريج به شكل مختلط درآمد و آموزگاران زن بر آنها گمارده شد. همايش هايي براي تبليغ بي حجابي براي دانش آموزان برگزار و حضور كارمندان و معلمان در مدارس، بصورت بي حجاب، اجباري شد.(۱۹)

در اين دستورالعمل بیان شده بود كه شيوه جديد پوشش بانوان متعلق به ايران باستان است كه تا دو قرن بعد از صدر اسلام نيز رواج داشت، بنابراين به هيچ عنوان عنصر وارد شده از غرب بشمار نمي رود. پس انگ غربزدگی به سیاست کشف حجاب، صحیح نبوده بلکه برگرفته از سنت پوشش نیاکان ایرانی مان بود.(۲۰)

در راستای سیاست های آموزشی نوین رضاشاه کبیر که گفتیم با تعطیلی مکتب خانه های قدیمی تحت نظر روحانیون همراه بود، دانشسراهای مقدماتی در سال ۱۳۰۷  تأسیس شدند که به تربیت آموزگاران می پرداختند و معلمین نظام جدید، باید غیر روحانی و تابع ضوابط وزارت فرهنگ می بودند. تا شهریور ۱۳۲۰ که رضاشاه کبیر استعفا دادند، تعداد دانشسراهای کشور به ۳۶ مرکز رسید. این اصلاحات، از اقتدار و نفوذ روحانیت کاست. به ویژه آنکه تعداد مدارس روحانی و حوزه های علمیه نیز کاهش یافت.(۲۱)

از دیگر اقدامات مهم دولت در زمینه آموزش همگانی، رایگان کردن دبستان های دولتی در سراسر کشور بود که امکان تحصیل را برای طبقات تهیدست شهری فراهم  آورد که از اول فروردین ۱۳۱۲ عملی شد. طبقات متوسط شهری متجدد، تقریباً بدون استثنا شروع به فرستادن دختران خود به مدارس کردند و طبقات سنتی تر نیز تا حدودی از آنها پیروی کردند.(۲۲)

و اما در خصوص اعزام دانشجو به خارج از کشور که از دوره قاجار شروع شده بود، با آغاز سلسله پهلوی، این امر شدت بیشتری گرفت. این دانشجویان که اکثراً به کشورهاي فرانسه، انگلیس، آلمان، سوئیس و بلژیک اعزام می شدند، در بازگشت، تأثیر عمیقی بر روابط و سنّت هاي اجتماعی و فرهنگی جامعه به جای گذاشتند.(۲۳)

نکته حائز اهمیت در اینجا این این است که  که در میان دانشجویان اعزامی به خارج، تعدادی دختر نیز وجود داشت.(۲۴)

در ادامه توسعه آموزش نوین در روند نوسازی اداری و فرهنگی ، تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ یکی از مهمترین اقدامات رضاشاه کبیر بود. این دانشگاه با شش دانشکده به اسامی ادبیات، پزشکی، حقوق، کشاورزی، فنی، معقول و منقول و با ۱۴۰۳ دانشجو آغاز به کار کرد.(۲۵)

و اما اِصلاح یکی از شریان های حیاتی کشور که در دست روحانیت بود، عدلیه بود.

رضاشاه کبیر برای کاستن از قدرت قضایی روحانیون که تا این زمان بصورت سنتی در محاکم شرع به قضاوت می پرداختند، قانون جدیدی وضع کرد که مطابق آن، قضات می بایست تحصیلات رسمی قضایی داشته باشند. به همین منظور علی اکبر خان داور، حقوقدان تحصیلکرده سوئیس، بعنوان وزیر عدلیه از سوی رضاشاه کبیر انتخاب شد. آقای داور، قضات تحصیلکرده را وارد سیستم قضایی کرد. ثبت اسناد و املاك را از روحانیون گرفت و به وکلای غیر روحانی واگذار کرد. همچنین در سال ۱۳۱۸ همه املاك و زمین های وقفی، توسط دولت تصرف شد. در نتیجه، روحانیون نه تنها در حوزه سیاست بلکه در امور قضایی، اجتماعی و اقتصادی نیز نفوذ خودشان را از دست دادند.

احمد کسروی مورخ و نویسنده بزرگ ایرانی، اقدامات رضاشاه را در”تمرکز دولت، آرام کردن قبایل، محدود کردن روحانیون، کشف حجاب، لغو القاب اشرافی، اجرای نظام سربازگیری، تضعیف قدرت های فئودال، تلاش برای همگون ساختن جمعیت و تاسیس مدارس، شهرها و صنایع جدید، بسیار ارج می نهد”.(۲۶)

در اینجا می بینیم که تجدد گرایی و به موازات آن، تضعیف مذهب و روحانیت، بخشی از برنامه های نوسازی فرهنگی رضاشاه کبیر محسوب می شد. اما ریشه دار بودن تفکر دینی در جامعه ایرانی، مانعی جدی در فرایند مدرن سازی این دوره به شمار میرفت. از این رو، غیر دینی ساختن جامعه در چند جبهه آغاز شد. در این راستا از اولین اقدامات رضاشاه، کاهش مناسبت های مذهبی و قومی در جامعه بود. ایشان، رسم قدیمی بَست نشینی و تحصن در اماکن مقدسه را از اعتبار ساقط ساخت. مراسم عمومی در عید قربان و زنجیرزنی و قمه زنی در ماه محرم را غیر قانونی اعلام کرد. همچنین درب مساجد تاریخی را به روی جهانگردان گشود و صُدور روادید برای عتبات عالیات را محدود کرد. همچنین به دانشکده های پزشکی دستور داد که حرمت کالبد شکافی را نادیده بگیرند.(۲۷)

از اقدامات فرهنگی – اداری دیگری که به دستور رضاشاه پهلوی انجام گرفت می توان به تغییر نام کشور و تقویم جدید اشاره کرد. در تاریخ اول فروردین ۱۳۱۴ خورشیدی مصادف با ۲۲ مارس ۱۹۳۵ میلادی  طی بخشنامه ای، رسما از کشورهای خارجی خواسته شد تا نام “ایران” را، بجای پرشیا در مکاتبات خود به کار ببرند.(۲۸)

به گفته آبراهامیان، ” ایران یادآور شکوه باستانی کشور و نشانگر اهمیت زادگاه نژاد آریایی است”.(۲۹)

همچنین تقویم کشور اصلاح شد و تقویم خورشیدی بجای تقویم های شمسی و قمری رایج گردید و نام ماه ها از عربی و ترکی به اوستایی و پهلوی تغییر یافت که یادآور گذشته اساطیری ایران بود.

در این دوره همچنین دستگاه اداری و دیوانسالاری دولت به سرعت رشد کرد و نهادها و مؤسسات وابسته به آن، روز به روز ساخته و شکل گرفت که ذکر همه این ها در اینجا نمی گنجد. و اما جایگاه ارتش در این نوگرایی فرهنگی- اداری چه بود؟

نیاز به نوسازی، یک عامل اساسی در این مقطع حساس از تاریخ ایران بود. بواسطه ارتباطات گسترده با جهان غرب و در برخورد با تجددی که از دوره قاجار شروع شده بود و در پی انقلاب مشروطه و خواست عمومی مردم؛ ضرورت ایجاد ساختارهای جدید تمدنی در کشور، بیش از پیش احساس می شد. زیرا تا پیش از این دوره، بعلت فقدان آگاهی، نوگرایی، مورد توجه قرار نمی گرفت و سبک زندگی، سنتی و ساده بود. اما با گسترش آگاهی در این دوره، مدد روشنفکران و تحصیلکردگانی که از اروپا برگشته بودند تا در کنار مرد مقتدر و نوگرایی چون رضاشاه پهلوی در ایجاد نهادهای تمدنی جدید یاور وی باشند، لازمه پیشرفت در کشور تاکید شد. لذا، رضاشاه کبیر برای بازسازی و نوسازی کشور و انجام این اقدامات اصلاحاتی ، نیاز به یک ارتش قوی و فرمانبردار داشت، زیرا او خود نیز نظامی بوده و با فرماندهی بر این ارتش می توانست به همه اهداف خود دست یابد. پس در راستای نوگرایی و اصلاحات در ایران عصر جدید، ارتش، ضامن اجرا و عصای دست رضاشاه کبیر بود. از اینرو باید ریشه اصلاحات اداری و فرهنگی  رضاشاه را، در شکل گیری ارتش مدرن و نیروهاي مسلح جست. ارتش و ماهیت نظامی دولت رضاشاه پهلوی تأثیر عمده ای بر معماری و ایجاد نهادهای تمدنی جدید در این دوره حساس  بجای نهاد، بطوری که می توان گفت بدون وجود ارتش، نوسازی ایران قابل اجرا نبود.

نتیجه گیری:

روی کار آمدن رضاشاه کبیردر شهریور 1304 در تاریخ معاصرایران تحول بزرگی بود. چرا که ظهور سلسله پهلوی بر خلاف سلسله هایِ قبل از خود، با نوسازی ایران عجین شد. کاری که پادشاهان پیشین نتوانستند انجام دهند رضاشاه بزرگ انجام داد و اگر ورود ناخواسته ایران به جنگ جهانی دوم علیرغم اعلام بیطرفی، که منجر به استعفای این بزرگ مرد شد، نبود چه بسا هر چه بیشتر دوران تجدد، نوگرایی و پیشرفت را در ایران شاهد بودیم.

یرواند ابراهامیان مورخ و محقق ایرانی در کتابش ایران بین دو انقلاب، در مورد اصلاحات رضاشاه می گوید: رضاشاه با کسب قدرت بلا منازع، اصلاحات اجتماعی را آغاز کرد. با آنکه رضاشاه هرگز طرح قاعده مندي براي نوسازي یا مدرنیزاسیون کشور ارائه نداد، تز عمده اي ننوشت، سخنرانی هاي مهمی ایراد نکرد و وصیتی از خود به جا ننهاد  اما اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعده مند نبود، ولی نشان می دهد که وي خواهان ایرانی بود که از یک سو، رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوي دیگر داراي مؤسسات آموزشی به سبک اروپا، با زنان متجدد و شاغل در خارج از خانه، ساختار اقتصادي نوین با کارخانجات دولتی، شبکه هاي ارتباطی، بانک هاي سرمایه گذار و فروشگاه هاي زنجیره اي باشد. هدف بلند مدت رضاشاه، بازسازي ایران به سبک غرب بود و وسیله وي برای نیل به این هدف نهایی، مذهب زدایی یا دنیانگری، برانداختن قبیله گرایی، ناسیونالیسم، توسعه  آموزشی و سرمایه داري دولتی بود. در این زمان مناسبات خارجی ایران در زمینه هاي تجاري و صنعتی با دول مترقی گسترش یافت و فعالیت هاي عمرانی و صنعتی در بخش دولتی، به خصوص درسال هاي ۱۳۰۷ و ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۴ رونق بیشتري گرفت.(۳۰)

بنابراین کاملا بجاست که از رضاشاه کبیر به عنوان بنیان گذار ایران نوین یاد می شود.

مجید شمس

دانشجوی دکترای شرق شناسی- آلمان

……………………………………

پاورقی:

(۱) در سال ۱۲۹۵ خورشیدی در دوران جنگ بین الملل اول بیماري طاعون گاوی به ایران سرایت کرد و تلفات بسیاري به جاي گذاشت. در سال ۱۳۰۳ مجدداً بیماری، از مرزهای ترکیه و قفقاز وارد ایران شد و سراسر مناطق شمال و شمال غرب را فرا گرفت و در سال ۱۳۰۴ به اطراف تهران رسید. وزارت فلاحت و تجارت و فوائد عامه، آن زمان به فکر چاره جویی و پیشگیري از بیماري افتاد و در اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۴ مؤسسه اي به نام مؤسسه دفع آفات حیوانی تأسیس نمود و بعدها در سال ۱۳۱۲ آزمایشگاه جدید یا دارالتجزیه امراض حیوانی تأسیس شد.

گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، پنج جلدی، به کوشش شجاع الدین شفا، پاریس: سازمان چاپ و انتشارات سهیل، بی تا.

(۲) پیتر ایوری، تاریخ معاصر ایران از تاسیس تا انقراض سلسله قاجاریه، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران: انتشارات عطایی، چاپ سوم، ۱۳۷۳، ص ۴۰۶

(۳) فاطمه صادقی، جنسیت – ناسیونالیسم و تجدد در ایران (دوره پهلوی اول)، تهران: انتشارات قصیده سرا، ۱۳۸۴. ص ۴۲.

(۴) ایوری، ص ۴۰۵.

(۵) محمدعلی اکبری و نفیسه واعظ، بازخوانی نظری ماهیت دولت پهلوی اول، تهران: فصلنامه تاریخ ایران، زمستان ۱۳۸۸ ، شماره ۵ (پیاپی ۶۳-۶۵)

(۶) یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند،

محسن مدیر شانه چی و حسن شمس آوري، تهران: نشر مرکز،۱۳۸۴، ، ص ۱۷۴

(۷) رودی ماتی، آموزش و پرورش در دوره رضاشاه، رضاشاه و شکل گیری ایران نوین (مجموعه مقالات)، ترجمه مصطفی ثاقب فر، تهران: انتشارات نیل، ۱۳۸۷. ص ۱۸۶

(۸) David Menashri, Education and the Making of Modern Iran, London:

NY and Ithaca.1992. p 5

(۹) فریدون آدمیت، اندیشه های میرزاآقاخان کرمانی، چاپ دوم، تهران: انتشارات پیام، ۱۳۵۷. ص ۲۲۷-۲۷۹.

(۱۰) محمدعلی سپانلو، نویسندگان پیشرو ایران از مشروطیت تا ۱۳۵۰، تهران: انتشارات نگاه، چاپ پنجم، ۱۳۷۴، ص۵۱

(۱۱) فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل الله نیک آئین، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸. ص ۶۶.

(۱۲) ابراهیم فیوضات، دولت درعصر پهلوی، تهران: انتشارات چاپخش، 1375.ص ۵۲-۵۵.

(۱۳) حسین کاظم زاده ایرانشهر، معارف و ارکان سه گانه آن، ایرانشهر، سال دوم، شماره هشتم، ۱۳۰۳، ص ۴۳۹.

(۱۴) براي نمونه، محمد علي و محمد حسين فروغي كه از مؤلفین كتابهاي درسي تاريخ بودند، آموزش و تدوين تاريخ را در شكل دادن به افكار يك ملت و تربيت آنها مهم تلقي كرده و حتي تأثير تاريخ را برتر از ساير علوم مي دانستند.

غلامرضا وطن دوست و ديگران، نمودهاي ناسيوناليسم در كتابهاي درسي تاريخ دوره پهلوي اول، تاریخ نگری و تاریخ نگاری، سال ۱۹، شماره اول(پیاپی ۷۶)، ص ۱۹۰.

(۱۵) عیسی صدیق، اصول علمی تربیت، تهران:  کمیسیون معارف مجلس شورای ملی، ۱۳۰۷. ص ۱۳۰.

(۱۶) برای ملاحظه موارد اشاره شده، به کتب ذیل مراجعه فرمایید:

– میرزا سیدحسن رمزی، تاریخ مقدماتی ایران، چاپ دوم، تهران: چاپ کتابخانه علمیه اسلامیه، ۱۳۰۷.

– غلامرضا رشید یاسمی، تاریخ ایران سال پنجم و ششم ابتدایی، تهران: چاپخانه شرکت مطبوعات، ۱۳۱۵.

– نصرالله فلسفی و علی اصغر شمیم، تاریخ مفصل ایران و تاریخ عمومی برای سال چهارم دبیرستانها(مطابق آخرین برنامه وزارت فرهنگ)، تهران: وزارت فرهنگ، سال ۱۳۱۸.

– امیرعلی خان قویم، تاریخ سوم و چهارم ابتدایی،چاپ دوم، تهران: مطبعه ترقی، ۱۳۰۷

(۱۷) رضا زریری، تجددگرايي و هويت ملي در عصر پهلوی، زمانه، سال ۴، شماره ۴۰، ۱۳۸۴. ص ۲۵.

(۱۸) تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸. ص ۷۵.

(۱۹) جليل نائبيان و محرم قلي زاده، نقش سیاست های فرهنگی دوره رضاشاه در وضعیت آموزش و پرورش تبریز،جستارهاي تاريخي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، سال اول، شماره دوم، پاییز و زمستان ۱۳۸۹، ص ۹۵-۱۱۸.

(۲۰) خشونت و فرهنگ؛ اسناد كشف حجاب، به کوشش مدیریت پژوهش و انتشارات و آموزش، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱.

(۲۱) فرزانه دشتی و سید مصطفی ابطحی،  شبه نوسازي در عصر پهلوي اول، تهران: فصلنامه راهبرد توسعه (راهبرد یاس)، شماره 21، بهار ۱۳۸۹.

(22) تجدید حیات ایران در زمان رضاشاه کبیر، مجله وحید، صدیق، عیسی، شماره ۲۳۰ ، سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی

(۲۳) یرواند آبراهامیان در این خصوص می نویسد: “شمار بسیاری از فارغ التحصیلان دبیرستان ها و دانشکده ها بصورت کارمند اداری، تکنسین حرفه ای، مدیر، آموزگار، پزشک، قاضی و یا استاد دانشگاه به بخش خدمات دولتی وارد می شدند. بدین ترتیب با گسترش بوروکراسی دولتی و تسهیلات آموزشی، بر شمار اعضای طبقه روشنفکر  افزوده شد… توسعه اقتصادی با پیشرفت هایی در حوزه ارتباطات آغاز شد”. آبراهامیان،  ص ۱۸۱

(۲۴) مرضیه یزدانی، تاریخچه معارف در ایران، گنجینه اسناد،۱۳۷۷، شماره . ۳۱-۳۲.

(۲۵) گاهنامه پنجاه سال…، جلد اول، ص ۱۲۶

(۲۶) احمد کسروی، درباره رضاشاه پهلوی، روزنامه پرچم، ۲-۴، تیرماه ۱۳۲۱.

(۲۷) مسعود امیربانی، معماري معاصر ایران (در تکاپوي بین سنت ومدرنیته)، هنر معماری قرن، جلد چهارم، چاپ چهارم. ۱۳۹۰.ص ۱۸۸

(۲۸) گاهنامه پنجاه سال…، جلد اول، ص ۱۲۶

(۲۹) آبراهامیان، ص ۱۷۸-۱۷۹

(۳۰) آبراهامیان، ص ۱۲۷-۱۲۸

(۳۱) ن. جامی- گذشته چراغ راه آینده است، تاریخ ایران در فاصله دو کودتا ۱۲۹۹-۱۳۳۲، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ دوم، پاییز ۱۳۶۲.

 

Facebook Comments Box

About ادیتور

Check Also

ایران در هفته ای که گذشت

نگاه هفتگی مجید شمس به آنچه که رسانه ها در ایران می گویند:   اخبار …

چکیده قانون کشف حجاب؛ مزدک بامدادان

چکیده قانون کشف حجاب برگرفته از فیسبوک مزدک بامدادان (دکتر محسن بنایی) «ای مردان ایرانی! …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *