اختر نیوز،
روز گذشته شنبه 10 اکتیر به مناسبت روز جهانی مبارزه با مجازات اعدام تظاهراتی به دعوت جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران در شهر کلن برگزار شد. چنگیز امیری از زندانیان سیاسی که 6 تن از اعضای خانواده اش در جمهوری اسلامی اعدام شدند، در این تظاهرات سخنانی ایراد کرد. متن سخنان چنگیز امیری در این مراسم:
اعدام نقض آشکار حقوق شهروندی است
در جوامعی که قوانین بر اساس خرد انسانی نگاشته شده, اعدام بعنوان قتل دولتی شناخته میشود. قتل شنیع ترین و ددمنشانه ترین عملی است که فردی میتواند مرتکب شود. بهمین دلیل در فرهنگ لغت جنایت با قتل و جنایتکار با قاتل مترادف است. ستاندن زندگی از انسان دیگری که فقط یکبار حق زندگی داشته گناهی نابخشودنی است.
در یک جامعه قوام یافته, اگر کسی قتلی مرتکب شود, چنین فردی , جنایتکاری است که چهارچوب زندگی شهروندی را نقض کرده و بهمین دلیل شهروندیش موقتا لغو و دستگاه دولتی و قوه قضاییه که در علم سیاست, بعنوان اعمال کننده اراده مردم شناخته میشوند از سوی موکلینشان یعنی مردم , قاتل را به دلیل جانیتش مستوجب تنبیه دانسته و از زندگی جمعی دور و را در زندان نگه میدارند ,اما او را نمیکشند بلکه با تنبیه فرصت زندگی دوباره شهروندی را برایش مهیا میکنند. از نظر علوم سیاسی و حقوقی مدرن اگر او جنایت کار است و حوزه زندگی اجتماعی و انسانی را نقض میکند , در مقابل اما وظیفه ذاتی دستگاه دولتی و قوه قضاییه , دفاع و محافظت از حوزه زندگی اجتماعی / رفاه و آسایش و امنیت شهروندان است . یعنی اگر دولت وپلیس و نیروی امنیتی تحت تسلطش که وظیفه ذاتیشان, آسایش و امنیت و حفاظت از جان شهروندان است ,خود دست بقتل و جنایت سازمان یافته بزنند آنگاه تفاوت چنین دولتی با نیروهای مسلح و امنیتی تحت فرمانش با دسته های جنایتکار مسلح در کجاست؟
نهاد و عنصر ذاتی حکومت اسلامی برآمده از سقوط 57 در تبهکاری و قتل عام سازمان یافته ای ریشه دارد که پیش از بقدرت رسیدن با سوزاندن و قربانی کردن صدها هموطن بیگناه در سینما رکس آبادان و کشتار میدان ژاله توسط شیعیان مسلح لبنانی تحت فرمان چمران شروع , و پس از بقدرت رسیدن با کشتار امیران ارتش بر بام مدرسه علوی جشن گرفته شد و نوید حکومت مشروعه ای نوینی را در داد که در ادمه سنت مشروعه چیان عصر مشروطه که مشروطه خواهان را در میدان توپخانه تکه تکه میکردند و فریاد میزدند “ما دین نبی خواهیم , مشروطه نمی خواهیم” انقلابی که با چنین درنده خویی آغاز شده نه تنها مایه مباهات نیست بلکه شرمی بر چهره تاریخ و انسانیت است.
عنصر ذاتی زندگی شهروندی شرافتمندی و شجاعت اخلاقی است. جاییکه شهروندان , چشمانشان را بر سرنوشت غمبار و دردآلود دیگر شهروندان ببنند و در مقابل جرم سکوت کنند ,سزاوار نام شهروند نیستند . در دموکراسی های یونان قدیم به چنین افرادی پاسیو یا بزبان خودمانی عنصر بی خاصیت و خنثی گفته میشد . در جایی که هزاران انسان بیگناه در عرض مدت کوتاهی بدار آویخته شده اند, همه ما مردم ایران ,چه آنانیکه که از ترس سکوت کردند و چه آنانیکه برایشان سرنوشت رقت بار هموطنان در بندشان مهم نبوده از نظر اخلاقی متهم و در مظان اتهام شراکت در قتل و جنایت قرار میدهد. حال میرسیم به آنانی که نه تنها در این کشتارها ی سازمان یافته بی طرف نبودند بلکه خود مستقیم یا غیر مستقیم در قتل عامها مشارکت فعال داشته یا دست اندرکار بوده اند. چنین کسانی نه تنها مسئولیت اخلاقی مشارکت در جنایت را حمل میکنند بلکه خود از نظر حقوقی شریک جرم محسوب شده و در دادگاه صالحه مجبور به پاسخگویی هستند.
اینکه گروهی تبهکار و جانیان حرفه ای تحت نام دولت اسلامی دست به قتل و عام سازمان یافته بزنند چیز غریبی نیست ,چرا که آنان بنابر ذات و ماهیت ایدئولوژیشان که جنایت بخش جدایی ناپذیر آن است عمل میکنند, دردآور ولی آنجاست که گروهی مثلا روشنفکر و مدعی شرطی حقوق بشر در نامه ای خشمگینانه سازمان عفو بین المللی را به وقیحانه ترین شکلی مورد خطاب قرار میدهنذ که چرا اعلام کرده است که میر حسین موسوی از اعدامهای 67 اطلاع داشته است.
گروهی 60 نفره از شرکای ملک مشاع انقلاب اسلامی یعنی اصلاح طلبان و گروهی از چپها که همواره و فعالانه سعی در حفاظت از کل نظام و انقلاب دارند و میخواهند به هر طریق ممکن اصل این انقلاب شوم را که با حکومت ج. ا چنان در هم تنیده و به کلی واحد مبدل گشته ,که تفکیک کردن انقلاب بهمن و رژیم اسلامی از اساس ناممکن است را نجات بدهند. آنان با توسل به حربه حقوق بشر از سازمان عفو بین الملل میخواهند تا حرفش را پس بگیرد و حتی از موسوی عذر خواهی کند. گروه 60 نفره فراموش میکند که فرشته عدالت که ترازویی در دست دارد چشمانش بسته است تا بدون تحت تاثیر کسی قرار گرفتن حکم کند . اگر کشتار 67 جنایت علیه بشریت و قتل عام سازمان یافته بوده , که حتما بوده , نویسندگان نامه ذکر شده گویا به فراموش مبتلا شده اند .مگر دولت اصلاح طلب حسن روحانی دست پخت خود ایشان نبوده است که وزیر دادگستریش پورمحمدی یکی از سه قاضی مرگ در سال 67 بوده است.
در هیچ جایی دیده نشده که نگارندگان نامه مذکور که چنین برای آقای موسوی سینه چاک میکنند نامه ای برای عفو بین الملل نوشته و این اقدام روحانی را نقض آشکار حقوق بشر دانسته باشند. چنانکه دیده میشود حقوق بشر هم از دید آنان شرطی است و بستگی به این دارد که , چه کسی مخاطب عفو بین الملل قرار گرفته. هنوز من به عنوان یک شهروند ایرانی که اخبار را دنبال میکنم از هیچکدام از نگارندگان نامه مزبور ندیده و نشنیده ام که قاضی القضات مرگ یعنی ابراهیم رییسی که هم اکنون در راس دستگاه قاضی نشسته را به مجامع بین المللی بعنوان یکی از عاملین قتل عام 67 معرفی کرده و تقاضای استیفای حق ملت را کرده باشند . من بعنوان یک شهروند ایرانی حق دارم که به این یقین برسم که اصلاح طلبان و شرکای چپشان در اساس هیچ نگرانی و دغدغه ای از بابت قتل عامها نداشته و همواره سعی در لاپوشانی اعدامها کرده اند.
حقوق شهروندی میرحسین موسوی که امروز از سوی تبهکاران اسلامی در اسارت بسر میبرد محفوظ است و هر ایرانی میبایست از پایمردی و سرخم نکردن او مقابل دستگاه جابر قدرت تقدیر کند. اما میرحسین موسوی نه تنها بعنوان یک شهروندی عادی , بلکه بعنوان دست اندر کاری در بالاترین هرم قدرت که هنوز هم دوران خمینی را عصر طلایی امام مینامد , هم از قتل عام زندانیان اطلاع داشته و هم بصورت صریح در مصاحبه با تلویزیون اتریش قتل عام شوندگان را تروریست مینامده است. از این منظر ایشان نه تنها مسئولیت اخلاقی سکوت در برابر جنایت را بر دوش , بلکه بعنوان نخست وزیر مسئولیت حقوقی و نشستن در برابر دادگاه را نیز بر عهده دارد.
بازی دوگانه اصلاح طلبان که از سوی میخواهند ژست دموکرات و حقوق بشری بگیرند و عفو بین الملل را متهم به سیاسی کاری نموده و به این وسیله قصد دارند تا آن سازمان را در تحت فشار و معذوریت اخلاقی قرار دهند ولی از سوی دیگر هیچگاه خودشان بطور رسمی حاضر نشده اند که قاضیهای کشتارها ی 67 را بعنوان عاملان , قتل عامهای سازمان یافته به مجامع دادرسی جهانی معرفی کنند و همواره سعی کرده اند که با کمرنگ کردن کشتارها آن را به بایگانی تاریخ بفرستند دیر زمانی است که خاصیتش را از دست داده . در واقع مقابله با گزارش عفو بین الملل بیش از پیش خودشان را در مظان سیاسی کاری قرار میدهد ,چرا که گویا میخواسته اند با کارت میرحسین موسوی آب رفته را بجوی اصلاحات برگردانند, هرچند که گوش حضرات سنگین شده و نمیشنوند که ملت در خیابان فریاد میزند اصلاح طلب, اصول گرا دیگه تمومه ماجرا.
چنگیز امیری