رضا شلتوکی زیر شکنجه ها ی قرون وسطاييِ جمهوری اسلامی، جاودانه شد!
عباس ( بابك) رحمتی
پيش در آمد:
بايد يادآوري كنم، در کشور عربستان با وجود عقب افتادگی اقتصادی و اجتماعی و با وجود حاکم بودن قوانین شديد اسلامی، رژيمي كاملا اسلامي، مقررات آنجا هنوز هیچگاه در دست اقشاري بنام آخوند و يا مفتی نبوده است. حكومتي پادشاهي با قوانينی برآمده از قرآن ولي به جرأت مي توان گفت؛ میزان ستم و كشتار و شكنجه در آنجا، هنوز به پاي کشوري مانند ایران كه در دست آخوندها و پاسداران سركوب قرار دارد نميرسد.
در کشور ستمدیده ایران پس از انقلاب ٥٧ حکومت بدست آخوندهايي افتاد كه شناختي از سياست، ديپلماسي حقوق بشر و كشور داري نداشتند. درحال حاضر با وجود رژیم فاسد و سیاه فاشیستي مذهبی آخوندیسم، نشانه ای از نظامي كه مجري قانون باشد و به منشور حقوق بشر و آزادی اندیشه احترام بگذارد وجود ندارد، در چنين نظامهايي است كه زنداني سياسي را بدون هيچ قانوني شكنجه مي كنند و به صلابه مي كشانند و او به قتل ميرسانند. بدون اينكه حتی سازمانهاي حقوق بشری خبردار شوند، به جنايات خود ادامه ميدهند. در اينجا انسانهاي متعهد و مسئول هستند كه با نوشته هاي خود وجدان بشريت را بيدار مي كنند! اين نوشته را به ياد رضا شلتوكي و تمامي زندانيان سياسي و جانباختگان راه آزادي دوباره انتشار ميدهيم.
مقدمه:
نخست: گزارشی که در زیر می خوانید یکبار درسال ١٣٦٥ به «نشریه مجاهد» داده شده است ولی چون نگارنده در ایران بوده خبر ندارم که آیا در نشریه های خارج کشور چاپ شده است یا نه، در هر صورت با اصرار عده ای از دوستان چپ و مسلمان، که درخواست کردند که ماجراي رضا شلتوكي را كه به هيچ جا دسترسي نداشت را به شكل گزارشى از او روی سایت های پارسی اينترنتي بگذارم (حتی سایتهایی که دمکرات نیستند ولی ادعای آن را دارند)
دوم: توضیح دیگری که باید اضافه کنم، تاریخ های آن است. چون این متن «باز نویسی» می شود و بیش از 30سال است كه از جاودانه شدن رضا شلتوکی از اعضا و کادر های مرکزی حزب توده می گذرد، ممکن است اين تاريخ ها، دقیق نباشد. البته این مسئله زياد هم مهم نیست، مهم آن است که تمامی این نوشته ها حقيقت دارد، چون از زبان خود شلتوکی مستقیم شنیده و ثبت شده است.
سوم: باید بگویم متاسفانه هیچ خبرنگاری اين گزارش را در جایی درج نداده است (حتی خود توده ای ها) و یا اگر درج شده باشد نگارنده از آن بي خبر است!
گزارش تکانده دهنده ولی واقعی:
فکر می کنم، اواخر پائیز ١٣٦٢ بود که من به عنوان دانشجو در بیمارستان هزار تخت خوابی دانشگاه تهران در بخش یک سرطان، شبها کار می کردم .یک شب که می خواستیم بخش را تحویل بگیریم مریضی را به ما معرفی کردند که زنداني سياسي بود. دو پاسدار پشت درِ اتافش پاسداری می دادند (یعنی ٢٤ ساعته جلوی درب اتاق مراقب اوضاع بودند) بیمار رضا شلتوکی، فرزند باقر متولد کرمانشاه از کادرهای حزب توده بود. ،همكاران در گزارش خود او را ٦٥ ساله معرفي كردند که به خاطر یک سري بيماري / کلکسیون (چند نوع سرطان ) برای عمل جراحي و ادامه درمان به بیمارستان آورده بودند تا شايد درمان شود و باز به زندان برگردانند!
رضا شلتوکی كي بود؟
شلتوكي، از كادرهاي مركزي حزب توده بود كه آن زمان، ما او را به عنوان زنداني سياسي مي شناختیم. او دارای سه لیسانس بود که بیشتر تحصیلاتش به مسائل ارتش و تسلیحات و هواشناسی مربوط ميشد. وی هوا شناسی را در انگلیس به پایان رسانده بود . ٢٥ سال از عمر خود را در زندان های ساواك در زمان پهلوي دوم، سپری کرده بود. در روزهای آخر بهمن ماه ٥٧ يعني زماني كه دكتر بختيار دستور آزادي زندانيان سياسي را صادر مي كند شلتوكي هم آزاد ميشود. او بسيار سرحال از زندان آزاد می شود ( عکس او را خواهرش به ما نشان داد) پس از انقلاب، بعد از اینکه رژيم خميني/ جمهوري اسلامي، نهايت استفاده را از حزب توده مي برد، دستگيري هاي گسترده آنها هم شروع مي شود. با اين تفاوت كه رهبران حزب توده، تمام و کمال تسلیم رژیم جمهوری اسلامی می شوند. رهبران حزب دستور تسليم شدن را براي همه اعضاي كادر و هواداران و… صادر مي كند. در جريان اين عقب نشينيِ رهبران حزب توده، رضا هم دستگیر می شود. نگارنده زمانی او را دید که یکسال ونیم از شکنجه های وحشیانه بر روی او می گذشت. از همان ساعت اول كه او را ديدم ، مظلوميت عجيبي در چهره اش مشهود بود.
در ديدارها و ويزيتهاي بعدي مرتب از او پرسش مي كردم . او ميگفت؛ يكسال و نيم تمام در سلول انفرادي بودم شب و روز را از آوردن نهار و شام تشخيص ميدادم.
شلتوكي مي گفت؛ مرا از پا آويزان مي كردند به طوري كه فشار روي مغزم مي آمد و سر دردهاي سختي مي گرفتم، گاهي اوقات مرا قپاني آويزان مي كردند كه حالا كتفم مرتب درد مي كند. در این مدت پاسداران و شكنجه گران، بقدري او را شکنجه کرده بودند که وي به چند نوع سرطان مبتلا شده بود ١-سرطان مثانه و ۲-پروستات، این بیماریست که بيمار نمی تواند به راحتي ادرار كند. به همین خاطر یک عمل کوچک در زندان اوین برایش انجام داده بودند بنام سیستستومی (باز کردن مجرای ادرار توسط لوله یا سند از روی مثانه) که ادرار کردن از این طریق به يك كيسه ( اورينگ بگ) صورت می گيرد .
٣-سرطان روده بزرگ (کولون) و ۴-مقعد (انتهای کولون ): بر اثر فشارها و شکنجه های زیادی که روی بدنش، صورت گرفته بود، مبتلا به اين دو نوع سرطان هم شده بود. عمل دفع مدفوع مختل شده بود و به خاطر همین هم او را برای عمل جراحی به بخش سرطان اين بیمارستان انتقال داده بودند تا شايد بتوانند او را مدتی دیگر زنده نگه دارند! اینها؛ اين همه شكنجه را از دید اسلام فقط یک تعزیر می دانستند!
٥- آنقدر به کف پای او زده بودند که توان راه رفتن نداشت، حدود ٨ سانتیمتر کف پای او به شکل یک تاول بزرگ دیده میشد، حسی در آنجا وجود نداشت و به همین خاطر نمی توانست حتی چند لحظه ای روی ترازوی سنجش وزن بایستد، در واقع او فلج بود وی با قد تقریبا ١/٧٠متر فقط ٢٥ کیلو گرم بود!
٦-بر اثر شكنجه هاي قرون وسطايي و عدم اشتها بيشتر پروتئین هاي بدن را از دست داده بود، بطوريكه حداقل پروتئین را لازم داشت. چون پوست بدنش کمبود پروتئین فراوانی داشت، علایم باليني در او کاملا به چشم می خورد بطوری که وقتی دست به روی پوستش کشیده می شد، پوستش مثل پودر می ریخت. تمامی آزمایشات لازم از او به عمل آمده بود ، هموگلوبین و هموتوکریت و سی بی سی و ویتامین ها و… وحشتناک پایین بودند علائم حیاتی دیگر، فشار خون و نبض پائین بود به همین خاطر نمی توانست زیر عمل برود، تقریبا مدت یک ماه طول کشید تا تیم پزشکی توانست با تقویت های لازم، علائم حیاتی او را تقریبا به حالت طبیعی در آورد. کار بدین صورت پیش میرفت که مثلا برای کمبود پروتئین پودر «ژورال» می دادیم و یا برای تنظیم هموگلوبین خون کامل و ديگر ورتها بعنوان مثال «پکسل» تزریق می شد تا برای عمل جراحی آماده شود، چون با وضعیت بدی که در زندان برایش به وجود آورده بودن به هیچ عنوان نمی شد به آن بیهوشی کامل داد او می باید چند عمل بزرگ روی بدنش صورت می گرفت، حالا رژیم چه کارهایی با او داشت معلوم بود، آنها می خواستند او را مجددا با شکنجه به جلوی دوربينهاي توبه و يا ندامت گویی بکشانند. و به خاطر همین رژیم خیلی اصرار داشت هرچه زودتر او را زیر تیغ جراحي ببريم، درصورتی که برای یک عمل جراحی یک روتین معمولی وجود دارد که می باید هر مریضی استانداردها را دارا باشد در غیر این صورت عملی صورت نمی گیرد.
فشار خون و تنفس (شش سالم) و آزمایشات خون كه می باید از حد استاندارد های پزشکی بالايي برخوردار باشد. ولی شلتوکی هیچکدام را دارا نبود. خلاصه به همین خاطر مدت یک ماه طول کشید تا آنها را کامل کرده تا زیر تیغ جراحی رفت.
بايد ياد آوري كنم، از جراحش دکتر ولی زاده چند جا امضاء گرفته بودند که از زیر عمل زنده بیرون بیاید! به دکتر گفته بودند: اگر او را از زیر عمل زنده بیرون نیاوری اذیت خواهی شد! دکتر بیچاره با ترس قبول کرده بود که این کار را انجام دهد.
بعد از زمان ذکر شده با کمی نامیزانی در وضعیت (علائم حیاتی) نه چندان خوب وی به اصطلاح آماده جراحی شد، در حالی که دو پاسدار مرتب جلو درب اتاقش پاسداری می دادند، فقط پرسنل بیمارستان می توانستند وارد اتاقش شود و اطلاعات! مجموعه سوالاتی است که نگارنده، قبل از عملش مستقیما از او پرسيده و از زبان خود شلتوکی شنیده شده است. اين را هم اينجا بگویم او محترمانه هر سوالی که می کردم را بدون هیچ ترس و واهمه اي جواب می داد.
وی میگفت: من یک « توده ای» هستم ببین چه بلایی به سرم آورده اند حالا تصور کنید در زندان ها با مجاهدین و ديگر گروه ها چکار می کنند. پرسیدم: شما روی موضع خودتان هستید؟ در جوابم گفت روی موضع ام هستم ولی خیانتی که «کیانوری» و «طبری» ( رهبران حزب توده) به حزب توده کرده اند، هیچ کس نکرده است.
لازم است توضیح بدهم در مصاحبه های تلویزیونی رهبران و جمعی از کادرها و اعضای حزب توده (شوهای حزب توده) که چندین بار هم انجام شد رهبران حزب توده اعتراف به گناهان خود می کنند و فقط رضا شلتوکی بود که چیزی نگفت و به قول خودش روی موضع اش ماند و جانش را در این راه گذاشت.
از او پرسیدم چکار با شما کردند که این همه ضعیف شده اید، چه به سرتان آوردند؟ میگفت: سه ماه مرا در انفرادی نگه داشتند (تاریکی مطلق) و چندین روز مرا از پا آویزان کردند و فقط هنگام غذا خوردن و یا توالت رفتن مرا پایین می آوردند و آنقدر مرا برعکس نگه داشتند که همه چیزم بهم ریخته بود فشار داخل سرم زیاد شده و بینایی ام کمتر شده بود و خلاصه سر درد و… و در همان حال مرا با کابل می زدند.
وی میگفت یک سال و نیم در زندان جمهوری اسلامی مرا به این وضع انداختند در حالیکه ٢٥ سال مجموعا در زندان شاه بودم ، روز آزادی ام در بهمن ١٣٥٧ سالم با پای خودم از زندان بیرون آمدم.
عمل جراحی :
با تلاشهای دلسوزانه پرسنل بیمارستان، رضا شلتوکی در حالیکه فشار خونش کمتر از 40/80 بود، و در واقع آماده عمل نبود؛ اما پاسدارانِ رژیم اصرار داشتند زودتر عمل شود. در هر صورت با علائم حیاتی غیر طبیعی راهی اتاق عمل شد در حالیکه توان راه رفتن نداشت و نیاز به تقویت بیشتری داشت.
در این عمل همانطور که در بالا ذکرش رفت می باید قسمت بد خیم روده بزرگ را بر می داشتند (تا براي پاتولوژي بفرستند) و به دنبال قسمت سالم روده وصل می کردند تا بتواند عمل دفع را حتی الامکان طبیعی انجام دهد. خلاصه مطلب اینکه یکی از عمل هایش انجام شد در حالی که می باید پروستات و مثانه اش هم عمل می شد ولی وضعیت جسمی اش توان بیهوشی طولانی مدت را نداشت. در حالیکه همه فکر می کردند بعد از عمل زنده نخواهد ماند عمل پایان یافت ولی بعد از عمل، بدلیل ضعف ها و کمبودهایی که ذکرش رفت، داروهای بیهوشی تاثیرات بد خود را روي مغزش گذاشته بودند و باعث شده بود که هذیان گویی هایش شروع شود. به سبب افتادن فشار خونش که تا «دو» یعنی در واقع تا سطح شوک افتاده بود، هذیان گوئی هایش عود کرده بود.
یکی از هذیان گویی هایش این بود که مثلا میگفت چرا سرم به من وصل کرده اید و به قطره های سرم اشاره می کرد و میگفت این مگس ها را چرا به بدن من می زنید؟ و دو روز بعد از عمل دیگر سرم ها را تحمل نکرد و شلتوکی بدین سان جاودانه شد.
برای بردن جنازه او پاسداران مسلح با هفت عدد پاترول سپاه و پوشش امنیتی کامل او را به جای نا معلومی بردند.
این بود سر گذشت کسی که فدای تصمیمات پوشالی رهبران حزب توده شده بود همان ها که به هواداران و کادرهایشان قول داده بودن که در صورت تسلیم در برابر جمهوری اسلامی به ما (حزب توده) کاری ندارند، جالب اینجا بود که همزمان با بستری شدن شلتوکی خود کیانوری در بیمارستان پارس در بولوار کشاورز بخاطر سرطان پروستات و عمل فتق که در اثر ضربه های شکنجه گران بيرون زده، نيز بستری شده بود. ولی سوال این است که با همه این فشارها، فردی مثل عموئی چگونه توانست با اجرای شوهای تلویزیونی زنده بماند؟ باید سوال کرد آقای عمویی چه خدمتی به این شکنجه گران کرده اید که توانستید جان سالم به در ببرید؟ و این باید درسی برای هواداران این حزب باشد. سخن فردی مثل رضا شلتوکی را به خاطر داشته باشید که: خیانتی که کیانوری و طبری به حزب توده کرده اند هیچ کس ديگري هرگز نکرده است. يادآوري ميكنم؛ نگارنده اين مطلب را دوباره بازنگري كرده و براي اختر نيوز مي فرستد.
اين مقاله قبلا در «سايت ديدگاهها» نشر داده شده است، به درخواست دوستان دوباره در سايت اختر نيوز ( توسط نگارنده) منتشر میشود.