یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی

با طنز تلخ

تصورات یک ذهن خسته

مهدی قاسمی
تفکرات امروز من ،تصورات یک ذهن خسته است. امروز وسط جاده با ماشین خراب شده ایستاده ام و کشش نوشتن طنز ندارم. واقعیتش بخواهید تو یک و نیم سال گذشته سه تا خودرو سواری دسته چندم از سه تا هموطن ایرانی خریدم و کلا پول یک ماشین نو را پرداخت کردم و بدون استثنا هر سه هموطن بدجور این ماشین ها را به من انداختند و هر بار مجبور شدم که پس از مدتی رانندگی، خودرو ام  را تعویض کنم و بخش بزرگی از درآمدم را به این نارفیقان هموطن بدهم. این شد که امروز وسط جاده ساعتها معطل شدم و تا آمدن کمک و تعمیرکار زدم به جاده خاکی زندگی و عالم هستی و این تصورات ذهن خسته ام را که مانند فرم های فیلم بر ذهنم میگذشت، برایتان نوشتم و از سر خستگی همه مشکلاتم را گردن فلسفه وجودی انسان از هابیل و قابیل تا چنگیز و تیمور لنگ انداختم و هی نالیدم….
خیلی ها میگن این دوره زمونه آخر دنیاست و به زودی یک آخر زمانی از دید اندیش باوران در راه است. با این وجود هرچند نسل آدم به سمت انقراض ابدی میرود .این اشرف مخلوفات با همه  بزن و بکوب، حرص و طمع و ظلم و ستمش ناچار لحظات آخر ظهور خود را سپری میکند.
به نظرم خدایی که اشرف مخلوقاتش انسان باشد، خدای کم لطفی است نسبت به این جهان هستی.
انسانها عمدتا موجودات خودخواه و تن خواه، خودپرست و ظالمی هستند. از هابیل و قابیل تا چنگیز و اسکندر و تیمور  تا عصر حاضر که عصر سلطه ثروتمندان گاهاً بی نام و نشان بی سلاح و لشگر و فقط با سلاح اقتصاد و غارت ثروت فقرا و با اسلحه درهم و دینار و ارز به تسخیر و تخریب  دنیا مشغول اند.
گاهی که خیلی به تاریخ شرق و غرب مخصوصا ایران یا انگلیس مینگرم  و تفاوت را را میجویم، میبینم که مردم انگلستان در طول هزار سال پادشاهی کشورشان، تنها یک شاه را کشته اند، آن هم با محاکمه رسمی و علنی و با امضای نمایندگان پارلمان،
و ما ایرانیان در طول سیصد سال گذشته هر ۲۵ سال یک بار، یک شاه را کشته ایم یا فراری داده ایم یا دق مرگ کرده ایم، یا مجبور به تبعید. راستی تفاوت درشاهان ما بوده است یا در مردمان ما؟
مدتها ذهن من درگیر این بود که چه میشد انسانها پاک پا به دنیا میگذاشتند، نه مثل آدم و نه مثل و هابیل و حتی نه مثل قابیل ،بلکه حداقل هرچند مختصر شباهتی به همان گاو مزرعه مش حسن که هم شیرش، گوشتش، استخوانش، پوستش و حتی تفاله اش هم مفید است! گرچه این مثال به منظور سواستفاده و یا قربانی کردن نوعی از جانداران در خدمت به جانداران دیگر نیست اما می پرسم چی میشد که انسان ها همانگونه که پاک و بیگناه بدنیا میایند، درست و مفید هم از دنیا بروند.
همیشه بخودم میگم که زندگی چهل سال اولش سخته ،هرچندشروع زندگی واقعی  از بیست سالگی است. و تا چهل سال بعدش یعنی تا شصت سالگی، دوندگی و استرس و خستگی و سختی دارد، اما چهل سال دومش راحتی خودش را دارد البته به شرطی که شانس بیاری جایی مثل ایران به دنیا نیامده باشی!
آن موقع از شصت سالگی به بعد، یا با پولات میری سفر، یا نمیری سفر و حریصانه پول هاتو نگه میداری و خودتو راضی میکنی، یا خرج دوا درمون پیری و خانه سالمندان میکنی، یا دو دستی تقدیم وارث حارص میکنی و خودت میری تو پارک و باسالمندان شطرنج بازی میکنی، یااصلا تا اونموقع نیستی و کلا راحتی! (الفاتحه)
پس به یاد داشته باشید که فقط زندگی چهل سال اولش سخته !
بهترنیست تو چهل سال اول، اصلا حرص نخوریم، حق این و اون هم نخوریم و درست زندگی کنیم؟
عشق و حال بیشتر، تلاش پیگیرتر  و سفر بیشتر داشته باشیم و به خاطر آینده و چهل سال دوم با پاهای لب گورمان، بیش از حد درعذاب نباشیم تا عاقبت حسرت  چهل سال اول رو تو چهل سال دوم نخوریم!
اصلا چه فایده پول و امکانات و بچه و خونه بدون دلخوش، تن سالم و انرژی جوانی …
هیچ دقت کردید ما دربرهه ای از زندگی قصد فراش (نه تجدید فراش!) میکنیم و هیچ میدانید که در یک مقایسه ساده متوجه میشویم که خارجکی ها چقدر راحت میترکونند و مزدوج میشوند…
یک مراسم ساده دعای ربانی و عقد در کلیسا، میهمانان ساکت و تمیز و با لباسهای مرتب، که نه لختن، نه لوند، نه قر و قمیش و شادی های عروسی قاسم آبادی.
بعداز مراسم عروسی هم  نخود نخود هر که رود خانه خود.
عروس و داماد با جمعی از بستگان و دوستان نزدیک شاید به صرف یک نوشیدنی آنهم در حد یک گیلاس، نه بدمستی، نه فخر، نه لاکچری بازی، نه خرج های گزاف عروسی. دور هم جمع میشوند و بایک جفت حلقه ساده که گاها از جنس طلا هم نیست ازدواجی سر میگیرد.
آخرکار هم دو بوسه عاشقانه، همراه با تبریک حضار و چند عکس یادگاری در اتومبیل عروس و داماد، و آدمهایی با لباس های شیک و حسابی، که با تبریک پیوندتان مبارک برای آنها آرزوی خوشبختی میکنند.
این هست یک عروسی ساده (به قولی فاطمه الزهرا پسند از نوع مسیحی و اروپایی) از یک قشر بالای جامعه جهان اولی، نه آنچنان بزن و بکوب اغراق آمیز، نه مزاحمت با بوقهای خیابانی، نه بدمستی و هلهله بیش از حد و نه تا پاسی از صبح عروسی بیدار بودن.
و اینگونه که نه مهریه است و نه شیربها و نه پاتختی و… فقط با دوحلقه ازدواج ساده به خانه بخت خودشان میروند.
آفا داماد هم فقط باید یک شغل داشته باشد و تمام.  و همین داشتن یک شغل هر چند ساده وعشق متقابل پیش زمینه یک زندگی مشترک است و بس.
در ضمن حتما لازم  نیست که برای جشن عروسی پانصد نفر تا پسر همسایه قبلی، دوست خاله و عمه و … به عروسی دعوت شوند وچند نوع غذا و … عروسی با ده بیست نفر یا کمتر هم راه میوفته .
اصل زندگی و پیوند یک زوج است نه صرفا بخور و بخور.
Facebook Comments Box

About اختر نیوز

Check Also

یکشنبه ها با کافی طنز آقا مهدی

مهدی قاسمی “دور دنیا در هشتاد دود!” استاد مسلم سخن، مرد عمل، آخر ایده، مالک …

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

مهدی قاسمی با طنز: عمارت بدری خانم بدری خانم، خانم خانه اشرافی با یک باغ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *