شیدایی(مجموعه اشعار پورمزد کافی) –از تو بودن

پورمزد کافی(منظر)

ترا ز آه خود خواندم
ز موج درد
ز زخمی که در عصب می سوخت

نگاهم کردی
نور تنوره کشید
و آسمان معطر شد

گفتی منم
به لهجه ی گیاه و علف
گریستم
و عشق را کفایت همان بود

مرا به خویش خواندی
نیمی طراوت گلگون
نیمی شقایق شفاف
و آسمانت
سرشار از عبور بنفشه بود

گفتم تو کیستی؟
چشمت گشودی
و آینه روشن شد
گفتم که باور نمیکنم
و سامان عشق را
قاعده آن بود

مرا به سوی باغ و درخت بردی
نیمی براده ی آتش
نیمی گدازه ی مبهوت

آنجا نشستی
موجی ز پرنیان شور
در برکه ی شعف

گفتی بیا
بیم از هزار سو می گریخت
گفتم
کجاست من؟
پیراهن شادی ام دریدی
اندوه دمان بود

گفتی کجایی؟
ترا به سرزمین خود بردم
به تلخی ی عریان
به تقابل سکوت
که خاکستر
از شکوفه و ماه و ستاره فرو می ریخت

دستم گرفتی
و رویایم از ستاره آکندی
گفتم منم
با کلامی که آه در نهادش نهان بود

گفتی که دوستت دارم
و آتش در میان بود

چهارشنبه ۳۰ بهمن ۲۵۵۰ (۱۳۷۰)
۱۹  فوریه ی ۱۹۹۲  آلمان

Facebook Comments Box

About مجید شمس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *