جمهوری اسلامی، از عدم تعهد تا همکاری با متجاوز- دکتر جلیل روشندل


دکتر جلیل روشندل استاد علوم سیاسی
مارشال تیتو، رئیس‌جمهوری یوگسلاوی، جواهر لعل نهرو، نخست‌وزیر هند، جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهوری مصر، احمد سوکارنو، رئیس‌جمهوری اندونزی و محمد داوود، نخست‌وزیر افغانستان، شخصیت‌هایی بودند که «جنبش عدم تعهد» را در سال ۱۹۶۱ یعنی در اوج جنگ سرد، بنیان گذاردند. جمهوری اسلامی ایران کمی پس از وقوع انقلاب ۱۹۷۹ به جنبش عدم تعهد پیوست.
جنبش عدم تعهد کوششی بود برای دور ماندن از آسیب‌های ناشی از رقابت‌ها و جنگ بین دو قطب شرق و غرب که در آن زمان با ساختار نظامی ناتو و ورشو در برابر هم صف‌آرایی داشتند. محاسبه کشورهای عضو جنبش این بود که همسویی و اتحاد با یکی از دو قطب می‌تواند یک کشور کوچک را به جنگی ناخواسته بکشاند و منافع و امنیت ملی کشور کوچک را با خطر مواجه کند. در حقیقت مشابه چنین محاسباتی در مراحل آغاز بحران‌های بین‌المللی و به‌خصوص جنگ اول و دوم جهانی نیز وجود داشت. در تاریخ روابط بین‌الملل حرکت دیگری هم مشاهده شده است که برخی از کشورهای کوچک (به مفهوم کم‌قدرت) و آسیب‌پذیر برای مصون ماندن از یک قدرت بزرگ همسایه، با کشوری قدرتمند دیگری در فاصله‌ای دور رابطه دوستی و اتحاد بر‌قرار می‌کردند که در عین حال به‌دلیل وجود فاصله نمی‌توانست کشور کوچک‌تر را به خاک خود ضمیمه کند. به‌عنوان مثال، افغانستان برای اینکه از تهدید کشور همسایه و قدرتمندی مانند روسیه مصون بماند، به آلمان پناه برده بود. در همان دوران ایران هم که از روسیه احساس خطر می‌کرد، با آلمان دوست بود. با در نظر گرفتن چنین محاسباتی بود که تا آغاز جنگ دوم جهانی اکثر زیرساخت‌های این دو کشور را آلمانی‌ها یا اروپایی‌های متحد با آلمان ساختند.
درواقع محاسبه دوستی با قدرت بزرگ‌تری که در فاصله جغرافیایی دورتری قرار گرفته باشد، امکان مداخله از جانب یک همسایه قوی را کاهش می‌داد. پس از پایان جنگ دوم جهانی، مداخله روس‌ها در آذربایجان و کردستان ایران به‌خوبی نشان داد که در صورت وجود یک خلا قدرت، همسایه قوی قطعا به اشغال کشور ضعیف اقدام می‌کند. روس‌ها چه در عهد تزارها و چه از آغاز دوران اقتدار شوروی، برای ایران یک تهدید محسوب می‌شدند و به همین دلیل نظام شاهنشاهی در ایران ابتدا به آلمان نازی و پس از جنگ دوم جهانی و شکست آلمان، به ایالات متحده آمریکا نزدیک شد تا در برابر قدرت اتحاد جماهیر شوروی موازنه ایجاد کند. بعد از جنگ جهانی، توسعه قدرت هوایی امکان حمایت آمریکا از کشورهای خاورمیانه را تقویت کرد و مطلوبیت آمریکا در خاورمیانه و خلیج فارس بیشتر و بیشتر شد. رابطه ایران و آمریکا تا سال ۱۳۵۷ مستحکم باقی ماند، ولی پس از انقلاب اسلامی، ایران بدون محاسبه هزینه – فایده، ناگهان تصمیم گرفت که «نه شرقی – نه غربی» را به‌عنوان دکترین سیاست خارجی خود اختیار کند.

شانزدهمین اجلاس سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد در تهران (شهریور ۱۳۹۱)- leader.ir

شاید یکی از اولین اشتباهات جمهوری اسلامی در سیاست خارجی همین بود که بدون در نظر گرفتن وابستگی‌های اقتصادی – سیاسی، نظامی – امنیتی و فرهنگی – آموزشی، با یک حرکت سریع به سمت سیاست کاملا شعاری و مطالعه‌نشده «نه شرقی – نه غربی» تغییر جهت داد. سیاستی که غلط بودن آن با آغاز جنگ ایران و عراق (۳۱ شهریور ۱۳۵۹) ثابت شد. وقوع جنگ خیلی زود جمهوری اسلامی را به سمت «شرق» کشاند و به‌سرعت پرچم‌های نقاشی‌شده شوروی را از زیر پا برداشت و با نزدیکی به شوروی، یک چرخش حساب‌نشده دیگر در سیاست خارجی به وقوع پیوست. همانند سایر تصمیم‌گیری‌ها، این چرخش نیز بدون محاسبه هزینه – فایده بود یا دست‌کم منطق آن به‌صورت علنی مطرح و حلاجی نشد. در حالی که هنوز قطعات یدکی هواپیماها و تسلیحات آمریکایی از طریق واسطه و دلال از فروشندگان اسرائیلی خریداری می‌شد، جنبش عدم تعهد سیاست رسمی کشور شده بود.
شعار، شعار، شعار – جنبش عدم تعهد از طریق ریاست دوره‌ای کشورهای عضو اداره می‌شود و طی ۶۲ سالی که از موجودیت این نهاد می‌گذرد، تنها در ۱۲ سال اخیر برای دوران ریاست کشورها شعارهایی هم اعلام شده است. در دوره ریاست مصر شعار جنبش «همبستگی بین‌المللی برای توسعه و صلح» بود و در دوره ریاست ونزوئلا شعار «صلح، حاکمیت و همبستگی برای توسعه» انتخاب شد. اما در ریاست دوره‌ای جمهوری اسلامی ایران شعار انتخابی، «صلح پایدار از طریق حاکمیت جهانی مشترک» بوده است.
انتخاب این شعار نشان می‌دهد تا چه حد شعار و ایده‌آلیسم تخیلی در ذهن گردانندگان ایرانی جنبش رسوخ کرده بود. در‌این‌باره دو سوال مطرح می‌شود: سوال اول- مگر می‌شود مجموعه‌ای از کشورهای دنیا که به‌صورت فردی و جمعی توان تامین امنیت خود را ندارند و در هیچ صورت‌بندی نظامی – امنیتی قدرتمندی هم حضور ندارند، بر تمامی کشورهای جهان اعمال حاکمیت کنند و صلحی پایدار از این حاکمیت حاصل شود؟ و سوال دوم- وقتی جمهوری اسلامی یک کلیشه آماده «مرگ بر …» دارد که دائما اسم کشور یا کشورهای جدیدی جای آن سه نقطه را می‌گیرد، چگونه می‌تواند «صلح پایدار از طریق حاکمیت جهانی مشترک» برقرار کند؟
پس از گذشت چندین دهه، اندیشه اتحاد اروپا هنوز در بسیاری از موارد کاملا جا نیفتاده است. حاکمیت جهانی مشترک امری نیست که بدون افزایش پیوندها در سطح جهانی و نزدیکی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و درک مشترک سیاسی به دست آید. جمهوری اسلامی که نمی‌تواند در داخل مرزهای خود به حقوق اجتماعی گروه‌های قومی، زبانی، مذهبی و جنسیتی یا احزاب سیاسی احترام بگذارد، چگونه می‌تواند مدعی برقراری صلح پایدار از طریق حاکمیت جهانی مشترک باشد؟
جمهوری اسلامی در ۴۴ سال اخیر خط‌مشی گسست روابط را در سطح بین‌المللی دنبال کرده است و قصد و توان پیوند‌زدن و توسعه رابطه سالم بین‌المللی را نداشته و ندارد. جای پای ایران در کشورهای مسلمان همسایه یا در شعاعی وسیع‌تر در خاورمیانه، حرکت در مسیر توسعه شیعه‌گری افراطی است. جمهوری اسلامی در هیچ موردی و در هیچ نقطه جغرافیایی دیگری، سایر مذاهب را تحمل نکرده‌، بلکه درصدد تفرقه و فروپاشی آن نظام‌ها بوده است. تمامی کشورهای خاورمیانه کم‌و‌بیش شاهد خیزش‌های داخلی و پررنگ کردن اختلافات داخلی با حمایت جمهوری اسلامی بوده‌اند و عربستان، بحرین، یمن، عراق و آذربایجان، تنها چند نمونه‌اند. آیا این راه و روش رسیدن به «صلح پایدار از طریق حاکمیت جهانی مشترک» است؟
مورد چین و روسیه – جمهوری اسلامی در چین در مورد حقوق اویغورها و در روسیه در قبال حقوق چچن‌ها کاملا ساکت است. به عبارت دیگر، تنها مورد مشخصی که جمهوری اسلامی توانسته است به لحاظ سیاسی آن‌هم تا حدودی به یک کشور نزدیک شود، چین و روسیه است. این نزدیکی تنها به قیمت سکوت در قبال مسائل مربوط به مسلمانان این دو کشور به دست نیامده، بلکه جمهوری اسلامی به لحاظ اقتصادی نیز امتیازات زیادی را از کیسه منافع ملی ربوده و به هر دو کشور واگذار کرده است. علاوه بر آن، همکاری ایران با روسیه در جنگ علیه اوکراین تا حد مشارکت در کشتار هزاران اوکراینی و حمایت از روسیه در جنگی بدون دلیل و برهان حقوقی است. به‌این‌ترتیب، یک کشور مدعی «عدم تعهد» از کشورهایی حمایت می‌کند که خود متصدی تقسیم جهان به حوزه‌های نفوذ سیاسی، اقتصادی و امنیتی‌اند. معلوم نیست چگونه می‌توان با روسیه و چین قراردادهای محرمانه امضا کرد که یادآور دوران استعماری است و در عین حال مدعی بود که «جنبش عدم تعهد، واکنشی علیه زورگویی قدرت‌های بزرگ» است. (عنوان مقاله‌ای که در ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ در خبرگزاری جمهوری اسلامی منتشر شد).
نقش جمهوری اسلامی در منازعات منطقه و منازعات بین قدرت‌های بزرگ نیز از مصادیق باور نداشتن به جنبش عدم تعهد است. جمهوری اسلامی ایران هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ نظامی و تسلیحاتی با روسیه در جنگ اوکراین همدست است و به آن کشور تسلیحاتی تحویل می‌دهد که هر روز در صحنه عملیات نظامی علیه مردم اوکراین و تداوم اشغال بخش‌های مهمی از خاک اوکراین به‌کار گرفته می‌شود. چگونه می‌توان این اقدامات را با ادعای «عدم تعهد» تلفیق کرد، یا آن را «واکنشی علیه زورگویی قدرت‌های بزرگ» دانست؟

نقل از ایندیپندنت فارسی

Facebook Comments Box

About مجید شمس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *