فاجعه سینما رکس آبادان اولین لکه ی ننگ جمهوری اسلامی، اختر قاسمی

تأسف‌بار است که ما ملت و به‌خصوص خانواده‌ی سینما چگونه این جنایت را فراموش کردیم و حتی تلاش نکردیم که مسئولان را وادار کنیم تا سینما رکس را به محل یادبود قربانیان تبدیل کنند! سینما رکس را خراب کردند تا هیچ اثری از این فاجعه وحشتناک که خود به‌بار آوردند نباشد

به یاد قربانیان سینما رکس؛
تقدیم به خانواده های آنها
و همه ی هموطنانم در آبادان

هر سال سالگرد سینما رکس آبادان حس عجیبی به من دست میدهد و به آن روزهای شوم می اندیشم. در این روزها اغلب من در خیال خود در خوزستان سیر می کنم و به لحظاتی می اندیشم که این خبر وحشتناک را شنیدم و تاثیر بسیار منفی و دردناکی که بر روح و روان همه ما وارد کرده بود. روزهای غم انگیزی خوزستان را فرا گرفته بود. در آن زمان در ذهن من نوجوان این پرسش مدام تکرار می شد که چگونه ممکن است و چه کسی می تواند انسان ها را زنده زنده بسوزاند؟ حتی تصورش غیر ممکن بود. جو انقلابی و هرج و مرج وحشتناکی بود. در آن زمان آنقدر تبلیغات علیه ساواک و رژیم قوی بود که هر جنایتی بدون هیچگونه بررسی از جانب مخالفین شاه و انقلابیون به ساواک و شاه نسبت داده میشد (گرچه بعدها مشخص شد که برخی از طرف عوامل خمینی و آخوندها بود). در آن دوران انقلابی متاسفانه شعور کمتر عملکرد داشت و شور انقلابی حرف اول را میزد.

این جنایت درست در روز ۲۸ مرداد یعنی سالروز قدرت گرفتن دوباره شاه در ایران و برکناری دولت مصدق بود. بهترین روزی که مرتجعین مذهبی بتوانند خشمشان را علیه مدرن بودن رژیم شاه و خود شاه که خمینی کینه ای شخصی از او داشت، نشان دهند. آبادان را که می توان مدرن ترین شهر ایران در آن زمان نام نهاد، هدف مرتجعین قرار گرفت. ملایان و مرتجعین به خوبی می دانستند که برای همراه کردن خوزستان که شریان اقتصادی مملکت را در دست داشت باید اقدامی تاثیر پذیر کرد. خوزستان نسبت به بقیه ی استان های ایران به دلیل وجود نفت و حضور غربی ها بخصوص انگلیسی ها از زمان پیدایش نفت فرهنگ متفاوتی با دیگر استان های ایران داشت. فرهنگ مدرن غربی تا حدی شهرهای نفتی خوزستان بخصوص آبادان را تصرف کرده بود و زنان و دختران در این شهرها بسیار آزادانه تر رفتار می کردند. نوع لباس پوشیدن و رفتار دختران و پسران جوان در این شهرها با اغلب شهرهای ایران متفاوت بود. تعداد سینماها و باشگاه ها و کلوب های هنری و ورزشی در آبادان و دیگر شهرهای خوزستان زمانی از تعداد آنها در پایتخت هم بیشتر بود. در خوزستان همراهی با انقلاب ارتجاعی خیلی کمتر دیده میشد. مرتجعین مذهبی نمی توانستند تحمل کنند. هم اینکه میدانستند خوزستان ستون اقتصاد است و مخالفت خوزستان تاثیر بسزایی در تسریع انقلاب دارد و هم می خواستند اینگونه مراکز هنری و تفریحی را از همان ابتدا تخریب کنند. در خوزستان، همراهی با انقلاب را در بین نیروهای روشنفکر چپ کمونیست با مسلمانان هوادار خمینی بیشتر می دیدیم. همانند دیگر کمونیست ها که از ابتدا دست بیعت به سوی خمینی دراز کردند. ولی در میان مردم عادی به ندرت. نمونه اش در دانشگاه اهواز بیاد دارم که عمدتا دانشجویان چپ کمونیست به همراه دانشجویان مسلمان اعتراض میکردند.

آنها با آتش زدن سینما رکس که گفته میشود 600 تماشاگر داشت و سوختن اغلب آنها احساسات مردم را جریحه کردند و خشم آنها را برافروختند. عاملین این سناریوی وحشتناک بعد از آتش سوزی به سرعت اعلامیه از قبل آماده شده ی خود را در سطح شهر آبادان پخش کردند و آن را به ساواک و شاه نسبت دادند. خشم و تنفر مردم نسبت به رژیم رشد کرد بطوریکه بعد از این فاجعه اعتراضات در خوزستان بیشتر شد و به دنبال آن اعتصابات کارگران شرکت نفت که رژیم را به زانو در آورد. با اینکار به دو هدف رسیدند شوراندن مردم و بستن سینماها! فاجعه سینما رکس آبادان به گفته ی شخصی که مامور این کار بود ( حسین تکبعلی زاده) به دستور روحانیون مرتجع عوامل خمینی صورت گرفت. حسین تکبعلی زاده از هواداران خمینی در آبادان بود که اطلاعیه های خمینی را تکثیر و پخش میکرد. وقتی که حسین تکبعلی زاده بعد از انقلاب به دستور عوامل رژیم اسلامی آزاد شد نزد مسئولین در دولت موقت رفت و تلاش کرد تا به یکی از مسئولین بگوید که او دستور را از چه کسانی داشته! اما کسی به حرف او گوش نداد و به او گفتند به زندگی مخفی ادامه دهد! فشار خانواده ها ی قربانیان باعث شد که او دوباره دستگیر شود. اما با اینکه در محاکمه اش گفت که او دستور از ساواک نداشته، ولی در آن شرایط کسی او را نشنید و او را سریع اعدام کردند تا دست جنایتکاران واقعی رو نشود! (حتی برخی مطبوعات رژیم هم به این موضوع اشاره کردند. مطلبی در وبسایت فارس نیوز به نوعی این موضوع را اشاره کرده که تکبعلی زاده خواهان افشای عاملین جنایت در دوران دولت موقت بود و حتی اشاره می کند که اگر افشا می کرد مشکلاتی بوجود میاورد!). محسن صفایی فراهانی از مقام‌های ارشد و سابق جمهوری اسلامی در مصاحبه ای با حسین دهباشی تأیید کرد که فاجعه سینما رکس آبادان در دوران پادشاهی پهلوی، توسط انقلابیون رخ داد و بانیان آن فاجعه نیز پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی «نماینده مجلس» شدند.

آیت‌الله علی تهرانی (شوهر خواهر خامنه ای ) درباره ی فاجعه سینما رکس، مطالبی علیه نوری همدانی و داماد وی سیدحسین موسوی تبریزی در خاطرات خود می نویسد: ما در سقز بودیم که خبر آتش‌سوزی سینما رکس آبادان منتشر شد. من خیال می کردم کار ساواک است. چون هر خرابکاری‌ای که می‌شد، به ساواک می‌بستند. ولی آقای شیخ نوری همدانی گفت: «ما (یعنی شورای اسلامی قم) این‌کار را برای به حرکت درآوردن مردم آبادان در راه انقلاب انجام دادیم، تا خیال کنند کار ساواک است و به حرکت در آیند. من گفتم: این (نوری همدانی) ساواکی است. همسرم در سقز بود. هنوز هم این سخن نوری همدانی به یادش هست و می‌گوید: «دیدی او درست می‌گفت و تو اشتباه کردی!»

شیخ علی تهرانی در ادامه می نویسد: خمینی بعد از پیروزی انقلاب در نامه‌ای که برای من فرستاد، از من خواست و بر من واجب کرد که به خوزستان بروم و قضاوت شرعیه را در آن استان عهده‌دار شوم. پس از آن‌که به اهواز رفتم، یکی از کارهایی که انجام دادم، بررسی پرونده سینما رکس آبادان بود که در زمان شاه بطور روشن بازجویی که از تهران به اهواز رفته بود، تنظیم نموده بود. در آن پرونده آمده بود که: «از شورای اسلامی قم چهار نفر مأمور شده بودند که آن عملیات را در آبادان انجام دهند تا نسبت به ساواک شاه داده شود و مردم آرام آن شهر در راه انقلاب به حرکت درآیند. آن چهار نفر چهار گوشه سینما را آتش زدند، سه نفر از آنها در آتش‌سوزی تلف شده بودند و یک نفرشان باقی و در زندان بود.» من برای امری به قم نزد خمینی رفتم. از مطالبی که به او گفتم همین قضیه مذکور بود. چون شرایط من برای قضاوت در استان خوزستان فراهم نشد، به مشهد برگشتم.

او ادامه میدهد: «اقوام قربانیان آن سینما از بنی‌صدر با تلگراف (که روزنامه کیهان در شماره ١١٠٢۶ چاپ کرد)، خواستند که حقیر محاکمه‌ای که بنا بود تشکیل شود را عهده‌دار شوم. ولی بعضی از سران حزب جمهوری اسلامی با عجله موسوی تبریزی را فرستادند و با تشکیل دادگاهی مطابق میل‌شان، حکم اعدام چند نفر بی‌گناه و از جمله همان فرد مأمور از طرف شورای اسلامی قم را صادر نمودند. من مشهد در خانه نشسته بودم که زنگ زدند. در را گشودم، دیدم سه نفر آبادانی آمده‌اند. آنها را به اطاق بردم. دیدم خیلی ناراحت هستند. احوال‌پرسی کردم گفتند: «پس از اینکه با آمدن تو به آبادان موافقت نشد و آن شخص آمد و حکم اعدام آن بی‌گناهان را صادر کرد، ما که هر کدام از اقوام عده‌ای از آن قربانیانیم، از اقوام بقیه هم وکالت گرفته‌ایم که بیاییم مشهد و تو را برداریم ببریم پیش خمینی و بگوییم که این‌ها بی‌گناهند. ما از خون اقوام خود درگذشتیم، اینها را اعدام نکنید. عاملان واقعی آن واقعه هولناک مشغول حکومت کردن بر ملت هستند، این بی‌گناهان نیستند. ولی به دویست کیلومتری مشهد که رسیدیم رادیو ماشین باز بود. در اخبار اعلان کردند که حکم اعدام آن بی‌گناهان اجرا شد و این خبر آتشی به جان ما افکند.»

هم اکنون پس از سالیان مشخص شده که روحانیون نقش اصلی را در این فاجعه داشتند و نه تنها آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (قاضی دادگاه های انقلاب و رئیس دادگاه سینما رکس) و  امام جمعه آبادان (جمی) بلکه  آیت الله منتظری هم در ارتباط با خمینی نیز در این فاجعه دست داشت. در مصاحبه ای که آیت الله لاهوتی در روز پنج شنبه 23 آذر 58 با روزنامه کیهان انجام میدهد با افتخار می گوید: «در زمان طاغوت سینمای قم به دستور سید احمد خمینی منفجر شد.»

فاجعه ی سینما رکس جنایتی که هیچگاه فراموش نمی شود گرچه عاملین واقعی آن نه تنها محاکمه نشدند بلکه بعد از انقلاب عاملین این فاجعه به سمت های مهم سیاسی چون فرماندار آبادان (محمد علوی تبار، کیاوش) و نماینده مجلس ارتقا یافتند و با قدرت گرفتن بیشتر جنایت کردند. افسوس که ما به راحتی فراموش می کنیم به طوریکه همین جانیان را امروز برخی ناجی خود و مردم میدانند. مرتجعین مذهبی در این سالیان هم نشان دادند که برای رسیدن به خواست های خود به هر جنایتی دست میزنند. آنها نشان دادند که چگونه ضد تمدن و مدرنیت و سینما و هنر هستند.

 

عملکرد رژیم اسلامی و کارنامه ی جنایت های گوناگونش از سنگسار و اعدام های دسته جمعی و تجاوز و شکنجه ی زنان باردار در زندان تا پرتاب مخالفین از کوه، با ماشین رد شدن از روی تظاهر کنندگان، تکه تکه کردن مخالفین با کارد و… به سوال من پاسخ داد که چنین کاری به راحتی از مرتجعین مذهبی قسی القلب برمی آید!

ضدیت انقلابیون اسلامی با مدرنیت و هنر پیش از انقلاب به صورت آتش زدن سینماها و بلافاصله بعد از انقلاب پس از روی کار آمدن با اخراج کارگردانان و هنرپیشگان و دست اندرکاران متخصص سینما ادامه یافت و حزب الهی هایی را که هیچ گونه اطلاعی از سینما و تئاتر نداشتند بر سر کار آوردند (به جز چند فرصت طلبی که همکاری کردند!)

تاسف بار است که ما ملت و بخصوص خانواده ی سینما چگونه این جنایت را فراموش کردیم و حتی تلاش نکردیم که مسئولین را وادار کنیم تا سینما رکس را به محل یاد بود قربانیان تبدیل کنند! سینما رکس را خراب کردند تا هیچ اثری از این فاجعه وحشتناک که خود ببار آوردند نباشد. در این باره رضا خدری خبرنگار وقت روزنامه کیهان که از شاهدین عینی فاجعه است و پس از حادثه در محل حاضر شد، در گفتگویی که به تازگی پس از 42 سال با انصاف نیوز انجام داد می گوید: «وقتی بعد از انقلاب سینما رکس را با خاک یکسان کردند به شبهه‌ها دامن زدند. مگر نمی‌گویند شاه این کار را کرد؟ خب چرا این را تبدیل به موزه نکردند و آن را تبدیل به ساندویچ فروشی کردند. نکته دوم اینکه چرا این حادثه را بعد از دو سال از تقویم جمهوری اسلامی حذف کردند. و نکته بعدی هم اینکه می‌خواستند یادمان شهدای رکس را هم خراب کنند ولی مردم آبادان نگذاشتند. این‌ها سوالاتی است که برای من پیش آمده است.» مراجعه شود به انصاف نیوز، روایت متفاوت شاهد عینی سینما رکس بعد از 42 سال

تنها کارگردان ایرانی که به عنوان یک سینماگر وجدانش اجازه نداد در این رابطه سکوت کند پرویز صیاد بود که با تحقیقاتش در این رابطه نمایش محاکمه ی عاملین سینما رکس را ساخت و در آلمان و اروپا به روی صحنه برد که نقش مهمی در افشاگری عاملین فاجعه داشت.

امیدوارم که دست اندرکاران متعهد سینما و خانواده های قربانیان با کمک مردم بتوانند محل یادبودی را با ذکر نام قربانیان سینما رکس در آبادان و تهران بنا نهند.

در سالگرد این فاجعه متاسفانه آنچنان که باید این روز یادآوری نمی شود. حتی رسانه ها هم گاهی فقط چند خطی از این روز می نویسند. فاجعه ی سینما رکس آبادان لکه ی ننگی برای رژیم اسلامی ست که با هیچ چیز پاک نمی شود و به همین دلیل هم پس از 42 سال اجازه داده نمی شود تا در این باره تحقیق شود و 42 سال است که سکوتی غم انگیز نسبت به این فاجعه وحشتناک حاکم است.

به امید روزی که عاملین واقعی این فاجعه دستگیر و محاکمه شوند …
یاد قربانیان سینما رکس زنده باد!

Facebook Comments Box

About اختر قاسمی

فرزند نفت ام. در گچساران بدنیا آمدم و در مسجدسلیمان شهری که با نفتش، با شیره ی جان خود و مردم مهربانش ایران نوین را ساخت، بزرگ شدم. از سال 1984 در خارج از کشور زندگی میکنم. در آکادمی هنر در اشتوتگارت تحصیل کردم و بیش از سه دهه است که به کار رسانه، عکس و فیلم و فعالیت های فرهنگی و حقوق بشری مشغولم. به امید آزادی و برقرای دمکراسی در میهنم زنده ام و تلاش میکنم. آرزوی دوباره دیدن شهر عزیزم را دارم و دلم برای شقایق ها و کوه های شهرم خیلی تنگ شده ....

Check Also

گزارش اختر قاسمی از تظاهرات اوکرایینی ها در کلن به مناسبت سالگرد تجاوز روسیه به اوکرایین

برنامه ای به مناسبت سالگرد تجاوز روسیه به اوکرایین در کلن و سخنرانی دکتر بنایی …

 یک بار دیگر پناهجویی در انتظار دیپورت در بازداشتگاهی در آلمان

اختر قاسمی سیامک شاه ویسی پناهجوی ساکن آلمان مدت سه روز است که در بازداشتگاهی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *