به بهانه 21 آذرماه؛ مزدک بامدادان
زمان برای خواندن: 9 دقیقه
با آفند گسترده ارتش آلمان به لهستان در یکم سپتامبر 1939 جنگ جهانی دوم آغاز شد. کمی پیش از آن و در 23 آگست همان سال شوروی و آلمان پیمان[1] بسته بودند با هم نستیزند و 16 روز پس از آنکه سربازان هیتلر از مرز باختری لهستان گذر کردند، ارتش سرخ استالین نیز در 17 سپتامبر از خاور پای در خاک آن کشور نهاد. چند ماه دیرتر و در نبردی برقآسا[2] ارتش آلمان توانست با گذر از کشورهای هلند و بلژیک و لوکزامبورگ به مرزهای فرانسه برسد. این نبرد تنها 18 روز بدرازا کشید و با تسلیم بیچونوچرای هر سه کشور در 28 می 1940 پایان گرفت[3] و لئوپولد سوم پادشاه بلژیک که در جایگاه فرمانده نیروهای رزمی بلژیک فرمان به آتشبس داده بود، با خانواده و همراهانش به زندان خانگی افتاد. بدینگونه فرانسه در پی شکست همپیمانانش دیگر توان ایستادگی در برابر ارتش هیتلر را نداشت و چنین شد که در روز 14 جون 1940 لشگر 18 Wehrmacht در خیابانهای پاریس رژه رفت و نیمه شمالی فرانسه و سرتاسر کناره اقیانوس به اشغال آلمان درآمد.
در روزهای پایانی می 1940 پُل رنو (Paul Reynaud) از نخستوزیری کناره گرفت و سررشته کارها را بدست افسر سالخوردهای بنام فیلیپ پتن (Philippe Pétain) داد. پتن در پی پذیرش شکست از آلمان در 10 جولای همان سال حکومت فرانسه (État français) را در سرزمینهای اشغال نشده آلمان به پایتختی “ویشی” (Vichy) برپا کرد، حکومتی که نزدیکترین همکاریها را با هیتلر و ارتش اشغالگر آن داشت. در پی فراخوان ژنرال دوگل به ایستادگی و در برابر ارتش اشغالگر و نبرد برای آزادی فرانسه از دست نازیها، حکومت ویشی او را که در لندن بود، دادگاهی و محکوم به مرگ کرد. پتن شعارهای انقلاب فرانسه «آزادی، برابری، برادری»[4] را با سه شعار «کار، خانواده، میهن»[5] جایگزین کرد. یکی از ننگینترین زمینههای همکاری رژیم او با نازیها ولی قانون Statuts des juifs بود که نه تنها دست نازیها را در کشتار یهودیان باز میگذاشت، که همکاری در این کشتار را برای شهروندان فرانسه قانونی میکرد. گستره همکاریهای شرمآور رژیم دستنشانده ویشی با نازیها بسیار فراتر و بیشتر از آنی است که در اینجا آمد. خوانندگان کنجکاو میتوانند در اینباره به انبوهی از کتابهایی که بزبانهای آلمانی، فرانسه و انکلیسی نگاشته شدهاند بنگرند.
پس از آنکه متفقین در 6 جون 1944 در نورماندی فرود آمدند و نخستین نشانههای شکست آلمان پدیدار شدند، دیگر نیازی به این حکومت دستنشانده نبود. همگام با بازپسنشینی ارتش آلمان از فرانسه، هیتلر فرمان داد کابینه دولت ویشی را در 17 آگست 1944 به بلفور (Belfort) و دیرتر به زیگمارینگن (Sigmaringen) در جنوب آلمان ببرند. بدینگونه سران رژیم عروسکی ویشی، اکنون خود به عروسکهایی فروکاسته شده بودند، که حتی ماندن و نماندنشان در فرانسه نیز در دست “پیشوا” بود. پتن پس از پایان جنگ در سال 1945به فرانسه بازگشت و دادگاهی و به گناه همکاری با دشمن اشغالگر به اعدام محکوم شد، ولی نخست به زندان، و سپس به زندان خانگی فرستاده شد و در سال 1951 همانجا درگذشت.
********************
دو سال پس از امضای پیمان میان شوروی و آلمان و یکسال پس از اشغال فرانسه، استالین نیز ارتش سرخش را به کشورمان گسیل داشت و در هماهنگی با بریتانیا بخشهایی از شمال و شمال غربی ایران را اشغال کرد.
در همان روزهایی که پتن آهنگ بازگشت به میهنش را کرده بود، در استانهای زیر اشغال استالین در ایران دو حکومت دستنشانده پدید آمدند: فرقه دموکرات آذربایجان در تبریز، و حزب دموکرات کردستان در مهاباد حکومتهای خودخوانده خود را به فرمان استالین-باقراُف برپا کردند. تا که گفته نشود این سخنان را هواداران حکومت پادشاهی یا “چپستیزان” برساختهاند، داوری یرواند آبراهامیان را واژهبهواژه در اینجا میآورم:
«در شهریور 1324 / سپتامبر 1945 روسها بنا بدلائلی که صرفا برای خودشان معلوم بود، ناگهان به پشتیبانی از گروههای کُرد و آذربایجانی خواستار خودمختاری استانی در آمدند. جعفر پیشهوری کمونیست کهنهکاری که در روزنامهاش […] مطالب تحقیرآمیزی در مورد سران جوان مارکسیست حزب توده مینوشت، ناگهان ریشههای آذریاش را کشف کرد و دریافت که سرزمین مادریاش آذربایجان مدتهاست که از “حقوق ملی” خود محروم بوده است. وی تحت حمایت شوروی حزب خود فرقه دموکرات آذربایجان را ایجاد کرد و به همراه فدائیان مسلح استان را به تصرف خود درآورد. “قیام” مشابه دیگری نیز در منطقه همجوار کردستان به وقوع پیوست. روسها تا هنگام عقب نشینی از ایران در ماه می سال 1946 / اردیبهشت 1325 بیدریغ از این دو جنبش حمایت میکردند»[6]
حکومت فرقه سرنوشتی بهتر از رژیم ویشی نداشت. اگرچه استالین بمانند هیتلر در جنگ رودررو شکست نخورد، ولی نبرد دیپلماسی را هم به امریکا و هم به قوامباخت و ناگزیر از بیرون کشیدن ارتش سرخ از خاک ایران گشت و یک همانندی شگفتانگیز را میان فرجام حکومت فرقه با سرانجام رژیم ویشی رقم زد: درست همانگونه که پتن و دولتش به فرمان هیتلر به خاک آلمان برده شدند، مأموران استالین نیز پیشهوری و دولت فرقه را از مرز گذراندند و به باکو بردند. بمانند پتن، ماندن یا نماندن پیشهوری در ایران نیز در دست “رهبر” بود: «سنی گتیرن، سَنَه دییر گئد!»[7]. پیشهوری هفت ماه پس از گریز از ایران در 20 تیر 1326 در یک سانحه رانندگی جان سپرد، یا آنگونه که برخی از یارانش گفتهاند، به فرمان باقراُف کشته شد.
********************
آیا پتن و پیشهوری انسانهایی خودفروخته بودند؟ بگمان من هیچکس در جهان از آغاز خودفروخته نیست و انسانها گاهی با نگاهی نادرست دست به کاری مییازند، که به خودفروختگی پهلو میزند. داوری ما ولی باید همه زندگی یک چهره تاریخی را دربر بگیرد. پتن برای ایستادگی جانانهاش در برابر ارتش آلمان در سال 1916 از سوی مردم فرانسه “قهرمان وِردَن” (vainqueur de Verdu) نام گرفت. آلمانها در این جنگ از زمین و آسمان بر ارتش فرانسه آتش باریدند، ولی نتوانستند گامی به پیش نهند. پتن خود را نگران فروپاشی ارزشهای ملی و ویرانی فرهنگ و کیستی فرانسوی نشان میداد و به زبان امروزین پارسی یک “هویتطلب” بود. همچنین او برای همکاری با آلمانیها کمک به مردم فرانسه و رساندن خواروبار و آذوقه و خدمات شهری به آنان و همچنین آزادی سربازان اسیر در دست نازیها را بهانه میآورد.
پیشهوری ولی کارنامهای دیگر داشت. او 25 سال پیشتر در یک جنبش جدائیخواهانه دیگر – جمهوری سوسیالیستی گیلان – نقش آفریده بود. آن بار هم بخشهای شمالی ایران در اشغال ارتش سرخ بود و کمونیستهای ایرانی برآن بودند با همدستی “هیئت اتحاد اسلام” به رهبری روحانی جوانی بنام میرزا کوچک خان بخشی از ایران را بسود شوروی جدا کنند[8]. او نام پسرش را “داریوش” نهاد و سالها نیز سردبیر روزنامهای بود که با نام “آذربایجان جزء لاینفک ایران” در باکو بچاپ میرسید. با اینهمه هرچه به پایان کار فرقه نزدیکتر میشویم، ایرانگریزی و سرسپردگی او به شوروی بیشتر آشکار میگردد، تا جایی که در واپسین نامهاش به استالین مینویسد:
«سیاست شوروی هر کدام از این دو راه را که انتخاب کند، ما میتوانیم آنرا شرافتمندانه اجرا کنیم و موفق گردیم»[9]
پتن و پیشهوری دستنشاندگان دو رژیم دوزخی، سرکوبگر، انسانستیز و اشغالگر بودند. هیتلر میلیونها انسان را در بمبارانها و کورههای آدمسوزی به کام مرگ فرستاد و استالین زندگی چندین نسل از مردم شوروی و کشورهای سوسیالیستی را در اردوگاههای کار و پاکسازیهای ایدئولوژیک نابود کرد. هر دو رهبر نماد زنده فاشیسم و اهریمنانی هراسآفرین در کالبد آدمی بودند. من سر آن ندارم که به انگیزههای درونی پیشهوری و پتن بپردازم و تلاش کنم آنچه را که در سر و ذهن آنان میگذشته بخوانم. همین اندازه میدانم که نمیتوان گوش بفرمان یک رهبر فاشیست بود، در زیر چکمههای سربازان یک ارتش اشغالگر حکومت کرد و باز هم دم از آزادی و آزادگی زد. دموکراسی، آزادی و برابری نیاز به همپیمانانی دموکرات، آزاده و برابریخواه دارند و هرگز با پشتیبانی رهبران فاشیست و آزادیستیزی چون هیتلر و استالین فراچنگ نمیآیند.
ستایش پتن، ستایش هیتلر است. همانگونه که ستایش پیشهوری چیزی جز ستایش استالین نیست. آنکه پس از هفت دهه هنوز حکومت فرقه دموکرات را بزرگ میدارد، دستکم در ناخودآگاه خود یاد روزگار “شیرین” جمهوری شوراها را میپرورد.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] Molotov–Ribbentrop Pact
[2] Blitzkrieg
[3] ارتشهای جنگآزموده دو کشور استعمارگر در کمتر از 3 هفته دستها را در برابر Wehrmacht بالا بردند، ولی شیعیان استالینیست و مارکسیستهای اثنیعشری همنوا با بیبیسی هنوز ارتش نوپای ایران را که در شهریور 1320 در برابر “دو” ارتش ویرانگر بریتانیا و شوروی تسلیم شد، به باد سرزنش و ریشخند میگیرند!
[4] Liberté, Égalité, Fraternité
[6] تاریخ مدرن ایران، یرواند آبراهامیان، نشر نی، 1389، برگ 206
[7] همان که تو را آورده، بتو میگوید برو!
[8] در اینباره گفته میشود که آماج جنگلیان هرگز جداسری نبوده است. درباره میرزا کوچک شاید که براستی نیز چنین بوده باشد. ولی هنگامی که در درون یک کشور پادشاهی یک “جمهوری”، آنهم جمهوری سوسیالیستی شوروی پدید میآید، جداسری و استقلال بخودیخود به انجام رسیده است. همین سخن را میتوان بی کموکاست درباره جمهوری مهاباد نیز گفت.
نامه رهبران جنبش ملی-دموکراتیک آذربایجان به رهبران اتحاد شوروی (یک سند نو یافته) – سیروس مددی
لینک مقاله در وبسایت بنیاد میراث پاسارگاد
صفحه نخست » اطلاعات تازه در مورد هسته تروریستی ایران در اروپا؛ عضوگیری یک شاعر مخالف رژیم
https://news.gooya.com/2021/02/post-48202.php
آمریکا: روسیه تلاشها را برای پاسخگو کردن سوریه در زمینه استفاده از سلاحهای شیمیایی مختل میکند
https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=222781
پیشهوری :
«سیاست شوروی هر کدام از این دو راه را که انتخاب کند، ما میتوانیم آنرا شرافتمندانه اجرا کنیم و موفق گردیم»
https://www.akhtarnews.de/2020/12/13/12/03/7476/
————————————————————————————————
سیستم ها و نظامهای ساخت شوروی ، روسیه بر اساس اموزش مارکسیستی لنینیستی ضمن بستن همه منافذ مخالفت و انتقاد ، اقدام به ساخت اپوزیسیون قلابی میکنند . در این راه حتی برخی چهره های اپوزیسیون را که از نظر بینش و روش ، به سیستمهای توتالیتر مارکسیستی لنینیستی نزدیک هستند ( ضد دموکراسی لیبرال هستند ، ضد ازادی های فردی ، ضد نظام رقابتی بازار ازاد و گلوبالیسم اقتصادی توسعه محور ، ضد فمینیسم ، ضد فرهنگ و روش زندگی در غرب ، و ضد حقوق بشر برای همه مخصوصا مخالفین اقلیت ، دین باواران اقلیت ، دگر باشان جنسی اقلیت ، رنگین پوستان اقلیت هستند و مهمتر از همه امریکا ستیز و دشمن اسرائیل و کشورهای پیشرفته متحد امریکا هستند) ، استخدام میکنند ، تا به نام سکولار دموکرات ، سلطنت طلب ، ملی ، فعال حقوق بشر ، ازادی خواه ، عدالت جو ، … در کشورهای غربی سکونت کرده و به نفع نظام های روسی و روسیه و چین تبلیغ کنند و علیه دموکراسی و ازادی و فمینیسم و بازار ازاد توسعه محور و گلوبالیسم اقتصادی لجن پراکنی کنند . بدون اینکه یک کلمه علیه پوتین ، لنین ، کاسترو ، مادورو ، لوکاشنکو ، کیم ، جین پینگ ، اسد ، قذافی ، سازمانهای تروریستی همدست روسیه در کشورهای منطقه حرفی بزنند
همین اخبار روز تابان چریک فدایی تروریست زمان شاه می گوید از قول حزب کمونیست فرانسه
چرا فرانسه ماکرون و انگلیس فرمول واکسن را در اختیار کشورهای دیگر قرار نمی دهند !
دقت کنید : نمی پرسد چرا کوبا ، نمی گوید چرا روسیه و چین ، استاندارد دوگانه دارد : اگر نداشت باید اول از کشورهایی که انها و منافع انها را نمایندگی و برای انها در مسیر امریکا ستیزی لنینیستی جاسوسی میکند ، می پرسید .
چین در یک بازی سر تا پا نمایشی به پاکستان پانصد هزار ( یک کشور ۲۱۶ میلیون نفری !) واکسن مجانی داد . همه بنادر و خاک پاکستان را با قراردادهای امپریالیستی اقتصادی مثل سریلانکا و افریقا به جای طلب ها و بهره های ان دزدیده . براداران دزد لاریجانی و بخش کره شمالی سپاه می خواستند همان راه پاکستان را بروند ، اما جناح خلقی روسی رژیم ( باند خوئینی ها ، رفسنجانیست ها ، عبدی و ابتکار و روحانف ، توده ایهای نفوذی ریشدار ، فدایی های سیاه کلیست و ملی مذهبی ها) البته نگذاشتند .
این که کشورهای غربی یکی یکی متوجه عوامل امنیتی ملاهای روسی و روسیه در غرب می شوند امید بخش است که در اصل جاسوسان ملاها ، اسد ، پوتین ، و جین پینگ هستند اما با لباس مبدل سکولار ، دموکرات ، حقوق بشر طلب ، و حتی سلطنت طلب و سوسیالیست و مصدقی و … به اربابان خودشان خدمت می کنند و از رسانه های ازاد و آزادی بیان و عمدتا با بودجه همین کشورهای غربی سو استفاده کرده ، به جای تبلیغ دموکراسی لیبرال ، منافع راهبردی جهان متمدن ازاد ، و گفتن حقیقت در مورد امریکا و متحدان ان ، و رو کردن دست روسیه ، دیکتاتورهای روسی و چینی ، تروریست های شونیست الت دست روسیه و چین ، کاملا برعکس ,
منویات ، بینش ، روش پوتینیستی ، کمونیستی ، روسی ، استالینیستی ، حکومت های بعثی مارکسیستی و فاشیست های متقلب مادام العمر و حاکمیت نظامیان را تبلیغ میکنند .
بیسوادترین اینها همین تقی زاده ، توده ای نفوذی در دفتر شهبانوی گرامی ، ببینید در گلاسکو انگلیس نشسته از دیکتاتوری دفاع میکند ، علیه لیبرال دموکراسی غرب . وقاحت را تا انجا بالا برده که از حکومت کره شمالی ، پوتین ، اسد ، کاسترو ، … دفاع میکند به این بهانه که انها از ملاها ، بهترند . البته خودش جاسوس ملاها هم هست چون توده ایها و فدایی ها و ملی مذهبی ها و سکولار دموکرات ها همه یا جاسوس ملاها هستند نقاب مارکسیستی لنینیستی زده اند ، یا جاسوس روسیه هستند می خواهند ملاها را در مدار روسیه نگه دارند ، دیکتاتوری ، سرکوب ، نفروختن نفت و گاز ، خریدن موشک های قراضه روسی و کره شمالی ، باج دادن به کشورهای ورشکسته در حال فروپاشی ساخت روسیه که پوتین روی انها در اورو اسیا سرمایه گذاری کرده ، فکر کنید بدون ملاهای روسی ، مادورو ، کیم ،اسد ، تروریست های کرد و ترک و عرب و ارمنی و شرق اوکراین ، لیبی ، …. روسیه چه کارتی برای بازی در منطقه و جهان دارد ؟ هیچ !
تقی زاده به سلطنت طلبان پیرامون شاهزاده لیبرال دموکرات پهلوی حمله میکند
– به مجاهدین خلق حمله میکند
– به دموکرات های امریکا از کارتر و کلینتون تا اوباما و بایدن حمله میکند
– به ملیون و بنی صدر حمله میکند
انوقت می گوید دموکراسی در ایران ممکن نیست باید دیکتاتوری محبوب درست کرد ، از خیزش مردم ایران علیه روسیه و روسی گری و عرب بازی فلسطینی ، غزه ، سوری ، … سو استفاده کرده و جنبش انان را که شاه امریکایی و امریکا را می خواهند ، می خواهد منحرف کند به سمت کیم و قذافی ، پوتین و کاسترو و ….. چرا چون گفته اند رضا شاه روحت شاد ، می خواهد لای زرورق رضا شاه ، یک السیسی ، قذافی ، اسد ، کیم ، لوکاشنکو ، تره کی ، …. بپیچاند و به ملت ایران تحمیل کند .
وگرنه چه ضرورتی است که برای کوبیدن ملاها ، تبلیغ استالین و فیدل و کیم و جین پینگ و لوکاشنکو بکنید ؟
هان ؟
تبلیغ دموکراسی کهن انگلیس را بکن مردک !
ملاها را بکوبید بر دو اساس کاملا منطبق بر واقعیت :
۱) خامنف روسی است و مملکت را فدای منافع روسیه کرده
۲) سپاه و روحانف و موسوی و ابتکار و عبدی و رفسنجانی و احمدی نژاد شبیه هم پیمانان روسی خودشان هستند یعنی کاسترو ، ارتگا ، مادورو ، لوکاشنکو ، پوتین ، استالین ، کیم ، قذافی ، اسد ، صدام ، چائوشسکو ، اف های اسیای مرکزی ، ویتنام ، ….
ایران باید به سوی دموکراسی لیبرال و مدار امریکا برود تا بشود کره جنوبی ، تایوان ، سنگاپور ، اندونزی ، …..
چرا ؟ چون در زمان شاه که در مدار امریکا بود توسعه داشت ، زندگی مردم ایران بهتر بود ، مملکت پیشرفت کرد
اما ایا هیچ چیزی کم نداشت ؟ اگر بگویید نه ، باز بهتر است که یک دیکتاتور امریکایی مثل شاه داشته باشد ، نه روسی مثل اسد و کیم و لوکاشنکو !
اما چرا رژیم مدرن شاه امریکایی فرو ریخت ؟
ـ به همان دلیل که دولت ملی استقلال طلب مصدق در هم شکست
ـ به همان دلیل که ملاهای روسی , با به بیراهه بردن انقلاب مردم ایران , دلار را از ۷ تومان به سی هزار تومان رسانیدند ، به جای صنعت مونتاژ و توریسم و فروش نفت و گاز به قیمت بین المللی و هزینه کردن ان در داخل ایران در زمینه های فوق ، ساخت بیمارستان و دانشگاه و مدرسه و کارخانه
موشک سازی و دنبال بمب اتم دویدن پیشه کردند ، دقیقا به همان دلیلی که امروز کره شمالی نابود است ، اسد جغد ویرانه های سوریه هست ، کاسترو رئیس جنده خانه توریستی ، فقر گسترده در همه رژیم های متحد روسیه بیداد میکند ، بماند ، پوتین امروز روی اتش خشم نسل جوان روسیه نشسته و دود ان را از هزاران کیلو متر مردم جهان می بینند .
شاهنشاه اریامهر که از هیچ نظری قابل مقایسه با ملاها ، کیم ، کاسترو ، لوکاشنکو ، مادورو ، … نیست در اثر نفوذ جاسوسان تواب توده ای در دولت های او ، در ارتش او ، در حزب رستاخیز او ، در رادیو تلویزیون او ، در کانون نویسندگان ، شعرا ، روزنامه نگاران ، دانشگاه ، در انرژی اتمی او ، وزیر خارجه او ، وزیر اطلاعات ، همبازی کودکی تا کهن سالی او ، دفتر شهربانوی مترقی ، گرامی و محبوب او ، دربار او …. همه جا جاسوسان توده ای روسی بودند .
خودش هم میدانست ، در کتاب انقلاب سفید او که در دبیرستان می خواندیم امده
از انها به عنوان ارتجاع سرخ روسی و از ملاها به عنوان ارتجاع سیاه انگلیسی یاد می کرد . اما پیش از انکه بتواند چاره ای بیندیشد و برای ولیعهدش یک کشور مدرن با ثبات به جا بگذارد که در ان نیروهای مشروطه خواه به جای شاه پرست ، توده ای روسی ، مذهبی انگلیسی بنشینند در یک بازی کیش و مات در برابر شوروی و فراماسونری مارکسیست های روسی در هم کوبیده شد .
او خیلی دیر متوجه مارکسیست های اسلامی و اخوندهای روسی شد . از منظر او ، فقط دکتر شریعتی و مجاهدین خلق مارکسیست اسلامی بودند . در حالیکه نبود احزاب و روشنفکران و روزنامه نگاران و نویسندگان هوادار دموکراسی غربی و یا حتی ملی در مدار غرب ، اشنه پاشیل او شد .
روسیه از خرداد ۴۱ متوجه نفوذ ملاها در توده های مذهبی شد و با وارد کردن مارکسیست های اسلامی و نظریه اسلام مارکسیستی ( طبری می گفت : ماتریالیسم یعنی مونیستی ، یگانه ، واحد ، توحیدی ـ گلسرخی می گفت مولا علی نخستین سوسیالیست جهان است ـ جلال ال احمد جرج ارول ایران که جاسوسی توده ایها و عنتر ناسیونال روسی انها را به خوبی شناخته و رسوا کرده بود ، در نبود و یا غفلت از الترناتیو دموکراسی لیبرال ، به دامان اسلام آخوندی افتاد و چاه غرب ستیزی ) به صحنه خالی سیاسی کشور .
ترویج تروریسم سیاه کلیست و احزاب شونیست تجزیه طلب ، رژیم شاه را از همه سو ، بآلا و پایین و درون محاصره کرد . یک اشتباه از جانب شاه “تنها مانده” کافی بود تا او را سرنگون کنند ، چنان که مصدق را کردند .
و شاه بزرگترین اشتباه تاریخی اش را مرتکب شد . سپردن کشور به دست یک ماکیاولیست روسی که سالها در جبهه ملی منتظر فرصت نشسته بود تا از رده های پایین سه پله یکی به همه خیانت کند و بیاید بالا با توصیه یک جاسوس روسی دیگر به نام پرویز نیک خواه .
ژنرال میهن پرست تیمسار اویسی را از صحنه خارج کند که گفته بود با دستگیری ۵۰۰۰ نفر ملا و توده ای و ملی قلابی , توطئه شوروی را خنثی میکند .
و یک میهن پرست از جناح مصدق به نام غلام حسین صدیقی را که می گفت شاه بماند و فقط سلطنت کند مثل انگلیس و دانمارک و یا حتی همین مالزی ، و از کشور خارج نشود چون ارتش پوشالی شاه , بدون او فرو میریزد( ژنرالهای بی عرضه ، نادان ، بی لیاقت که به اندازه ژنرال های ترکیه و پاکستان و میانمار و مصر و … هم جر بزه نداشتند که به نجات کشور از همان دیدگاه خودشان ، نه اینکه از روی دموکراسی و مردمسالاری ، به میدان بیایند و این توطئه روسی را خنثی کنند ) ، و ریخت .
بختیار در ان واحد هم با شاه در حال معامله بود ، هم از طریق بازرگان با خمینی لاس میزد که نخست وزیر امام روسی شود ، توسط او هم از دست ملاها گریخت . هم با امثال صدام بعد ها روی هم ریخت . او قبلا هم به دموکراسی و منافع ملی و هم شاه خیانت کرده بود .
زمانی که شاه می خواست با ملی ها اشتی کند و الله یار صالح را نخست وزیر کند تا از فشار امریکا برای ترویج دموکراسی در رژیم شاه بکاهد ، روزی که الله یار صالح داشت از مصالحه و کنار امدن با شاه می گفت ، همین بختیار رفت بالای تریبون و شروع کرد به پیمانها سنتو و سیتو حمله کردن تا هم ملی ها را تحریک کند علیه شاه امریکایی ، هم شاه را بدبین کند علیه ملیون .
چه کسی به پیمان سنتو و سیتو حمله میکند ؟
یک توده ای ، یک جاسوس روسیه ، یک فرصت طلب ماکیاولیست ، چون در ان زمان به جز این دو پیمان با همسایه ها : بردگی شوروی قرار داشت .
ایران با شوروی بیش از دو هزار کیلومتر مرز داشت ، صدام و البکر تکریتی مزدوران تا دندان مسلح شوروی بودند ، سرتاسر مملکت هم چریک مارکسیست و توده ای روشنفکر نما و نویسنده و روزنامه نگار ، دانشجو جز مارکسیسم لنینیسم چیزی نمی شنید ، ملاهای انگلیسی هم پس از شکست دادن مصدق و ضعیف شدن انگلیس ، روسی شده بودند .
در این میان توده ایها ، دکتر شریعتی را پیدا کردند به همراه چند گمنام دیگر افیون مارکسیسم لنینیسم را با سرنگ مذهب به جان جوانان و دانشگاهیان و فعالین سیاسی تزریق کردند .
شاه که فکر می کرد شریعتی هم مارکسیست های روسی و هم ملاهای انگلیسی را در برابر رژیم مدرن او تضعیف میکند ، به جای ازادی دادن به مردم و روشنفکران هوادار امریکا و دموکراسی لیبرال ، به اینها ازادی بیان داد .
اتحاد ناممکن مارکسیست ها با ملاها و ملیون بی اعتماد به امریکا و شاه ( به لحاظ کودتای ۲۸ مرداد ) ، شاه بیمار و افسرده و مملکت را در استانه خیزش بزرگ مردمی قرار داد که همه میگفتند او نوکر امریکا است . هیچ کس از خودش نپرسید اگر این “نوکر امریکا” برود جای او نوکر چه کشوری خواهد نشست ؟ چون رهبری مستقل ملی در زمان مصدق شکست خورده بود و در “جهان سال ۱۹۷۹” همه رهبران جهان یا در مدار روسیه بودند یا در مدار امریکا .
مارکسیست های روسی که میدانستند بدون متحدشان ملاهای روسی نمی توانند بر مملکت ایران حکومت کنند ( به هزاران دلیل ) ، اقدام به رهبر تراشی کردند و از خمینی یک دیکتاتور با همه مشخصات رهبران بازیچه روس ساختند و او را به سلاح توهم ، دشمن ستیزی یک جانبه علیه امریکا و مظاهر تمدن غربی ، لشگر سیاهی میلیشیایی ، سپاه و نیروها امنیتی ک گ ب ، تشکیل طبقه حاکمه بی سواد و گوش بفرمان امثال رجایی پنبه زن ، رضایی تروریست قاچاقچی ، و بقیه اوباش روسی ، بر کشیدن اخوند های مزدور خوئینیها و رفسنجانی و احمد خمینی و بعد توسط او خامنف و روحانف و ….. ( با ترور انهایی که به اندازه اینها احمق نبودند و بیرون ریختن همه کسانی که به منافع کشور ایران فکر می کردند ، نه روسیه ) . با تشکیل فرقان و اشغال سفارت امریکا و بلوا و تجزیه طلبی و محاصره شهرها و دانشگاه و خط امام دیوار بالاکش و تروریست های بین المللی مثل محمد منتظری ، محتشمی پور ، جلال الدین فارسی ، بهزاد نبوی ، … یک کودتای تمام عیار کردند.
جریان حذف و تصفیه و انقلاب فرهنگی استالینیستی مائوئیستی پول پوتیستی ، همه از مشخصات رژیم های توتالیتر مارکسیستی روسی و بعثی است .
همه کسانی که در شکست جنبش استقلال طلبانه مصدق ، چوب لای چرخ مدرنیزاسیون شاه گذاشتن ، ترویج فضای سیاسی امریکا ستیزانه در کشور با هم متفق القول بودند ، رژیم شاه را سرنگون کردند . مردم ا یران البته خواست هایی برای دموکراسی و استقلال ملی و حقوق شهروندی داشتند ، اما صحنه قبلا از رهبرانی که چنین خواست هایی را صادقانه نمایندگی کنند خالی شده بود .
نتیجه روشن بود . شاه مدرن متحد امریکا باید میرفت . اما برای او جز توطئه گران روسی ( مارکسیست ، اسلامی ، مارکسیست اسلامی ) جانشینی نمانده بود .
امروز مملکت تا خرخره در امریکا ستیزی ویرانگری فرو رفته که جز به کره شمالی و ونزوئلا و سوریه رسیدن هیچ انتهایی برای ان متصور نیست .
هر کسی فکر میکند بدون توجه به ریشه مشکلات مملکت که امریکا ستیزی دیوانه وار روسی است به هر قیمتی ولو اینکه ایران را به فقر بی نهایت برساند ، یا درگیر یک جنگ خانمان سوز دیگر با یک دیوانه مشابه روسی دیگر مثل صدام کند ، یا در گرداب تروریسم و تجزیه و سرسپردگی روز افزون به خرسهای شمالی بیندازد ، می توان در ایران تغییری ولو کوچک و تدریجی شاهد بود یا دیوانه است ، یا نادان ، یا مزدور.
هر نیروی سیاسی ملی در این مملکت باید اول با روس گری رژیم و اپوزیسیون قلابی روسی ان بجنگد .
با توده ای و فدایی و ملی مذهبی و سکولار دموکرات خلقی ، …. به همین جایی میرسید که الان در ان گرفتار امده اید .