طنز

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی اصل کاری نوشته: مهدی قاسمی تو مطب دکتر بودم و منتظر اینکه  خانم منشی منو صدام کنه و برم پیش دکتر. نمیدونستم واقعا چطوری به دکتر  مشگلمو توضیح میدادم  ،بدتر از همه اینکه دکتر هم خانم بود. آخه منم خجالتی و پر حجب …

Read More »

یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی

یادداشتهای فلانی مهدی قاسمی امروز خسته و کوفته از کار آمدم، شنبه هست و باید طنز هفته آینده اختر نیوز را بنویسم، پیش خودم میگم آخر این طنز نویسی چه کاری ست؟ گریاندن مردم سخت تر از خنداندن مردمی ست که به هر دلیلی دچار غم و هجران می شوند. …

Read More »

طنز، «عید سعید میلاد» و من و آزمایش پاولف

طنز، «عید سعید میلاد» و من و آزمایش پاولف اختر قاسمی صبحتون بخیر دوستان، امروز خیلی زود از خواب بیدار شدم. یعنی زیادی زود بود! ساعت چهار و نیم صبح! حالا چرا خودم هم نمیدونم. البته حتما برای شما هم پیش میاد که گاهی از فکر زیاد، گاهی از استرس …

Read More »

یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی

یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی طنز: رییس  نوشته: مهدی قاسمی خسته بودم، خسته از یک روز طولانی کاری. هوا سرد بود و باد هم می وزید، از اون بادهایی که سرما را تا مغز استخوان نفوذ میداد. من هم مجبور بودم دایم بیرون به کارگرها سرکشی کنم. رئیسم یک …

Read More »

یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی

یکشنبه طنز، ناکام مهدی قاسمی صبح که از خواب بیدار شدم و دیدم یکی دو تار مو توی صورتم سفید شده و یکی دو تا تار هم توی موهای سرم، خیلی جا خوردم! زود پریدم و به بابا و ننم گفتم: من دیگه پیر شدم و آخرش هم زن برام …

Read More »

محفل ملایان، بابک رفیعی

طنزنامه ای تخیلی بابک رفیعی آغا سران قوا و زعمای دستگاه ولایت را فرا خوانده بود تا با برنامه ای طبق معمول انقلابی، با مشتی محکم دهان استکبار جهانی، آمریکای جهانخوار را سرویس و در صورت امکان فک آن را پائین بیاورند. البته آغا خود، دیربازی بود زیر بار تحریمهای …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی جهان بستنی، مهدی قاسمی درست از وقتی که کار و بارام روبراه شده بود و صاحب دفتر و دستک و تجارتخانه شده بودم، هیچوقت فرصت تفریح، استرحت و خوردن بستنی نکرده بودم. نه که فرصت نکرده باشم راستش رو بخواهید، بیست و پنج …

Read More »

یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی

طنز، ارواح عمه مهدی قاسمی همه چی از آن روز شروع شد که مردم! میپرسید چطوری؟ حتما تعجب هم می کنید؟ حتما می گویید این دست نوشته های من از دیار باقی است؟ بله واقعا مُردم. قلبم گرفت و مُردم. برای چی؟ چه بگویم که نگفتنش بهتراست. ازدست زن ناسازگارم. …

Read More »

یکشنبه‌ها در کافه طنز آقا مهدی

یکشنبه‌ها با کافی طنز آقا مهدی دیوانگان استعمار پذیر مهدی قاسمی اون روز من، محمد آقا، دکتر، هوشنگ و پروفسور تو باغ دور هم بودیم. پنج تا آدم با پنج تفکر مختلف، من رئالیست، محمد چپی، دکتر دموکرات، هوشنگ حزب باد و پروفسور طرفدار گفتمان آزاد. اصل بحث از اونجا …

Read More »