همکاران

حمید لاته، یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی

حمید لاته مهدی قاسمی حمید پسر اوسا معمار محله ما بود، همیشه با اون کاپشن سبز لاتی، ته ریش خفن، شلوار پلنگی، تسبیح لاتی و لنگ دور گردنش، سر کوچه در حال چشم چرونی و یا باجگیری از این و اون بود. می گفتن خرده فروش مواد هم هست. حمید …

Read More »

چکامه ی غمناک، شعر پورمزد کافی

چکامه ی غمناک پورمزد کافی نکهت روی تو چون ترمه ی جان بود مرا نه فریب است که آن روح و روان بود مرا دل از آن بود که بر کوی تواش بامی بود ورنه از روز ازل بار گران بود مرا من به جادوی کلام تو به شعر آمده …

Read More »

خاطرات دوران کرونا – جمشید گشتاسبی

در بهاری که بهاری نبود جمشید گشتاسبی، امریکا امسال بهارمان بهاری نبود. همیشه بهار نمادی بود بر آغازی تازه. سکوئی برای پس زدن هرچه که رنگ و بوی ملال داشت و خیزی رو به تعالی بر بستری از طراوت. امسال اما نه! پیشاپیش می دانستیم حاجی فیروز به خیابان نمی …

Read More »

شعر در مرثیه از پورمزد کافی

در مرثیه   یاران زیبایم کجایند؟ یاران عاشق یاران که چون شبنم چکیده ست از خون سرخ پاکشان بر خاک گلگون یاران زیبا همچون سپیداران سبز آسمان سا در جنگل پر شور انسان در جنگل پرشور انسان هرچ از نشان تازگی هاست آنجا نشان زخم سرخی ست آنجا نشان زخم …

Read More »

دو شعر از جهان ولیان پور، سرنا و منظومه مسجدسلیمان

دو شعر از جهان ولیان پور در باره ی مسجدسلیمان سرنا سرنا ساز قدیمی ایل ما بزن چه خوش می زنی عروس می برند، عروس حجله وکِل، کلة قند، شاخة نبات در ایوان خانة بی بی افروز رخت دامادی آویخته است بی بی بر بام انتظار چشم به راه دوخته …

Read More »

جمشید گشتاسبی، نگاهی به نمایی (3)

جمشید گشتاسبی آتلانتا، آوریل 2015 اون روزi یکی همرنگ خودش تو کاخ سفید بود. نوبل کلاس داری هم برده بود، نوبل صلح. اما او تو حال خودش بود. نمی دونم در چه حالی بود. فقط می دونم بی فکر و خیال نمی تونست باشه. شاید به مربع های سیاه و …

Read More »