شعر و داستان

شعر در سالگرد سحر خدایاری «دختر آبی»، فرهاد صادق زاده

در سالگرد سحر خدایاری «دختر آبی» برای او و نوید افکاری و همه ی آنانی که در جمهوری اسلامی قربانی قوانین ضدزن و ضد بشری شدند: فرهاد صادق زاده ابریست هوا دلگیر گرگ و میش یک دم رها بنگر به خویش بنگر و ببین سبزی یا بنفش یا آبی سحر …

Read More »

رمان‌های فراموش ناشده؛ شب هول: ‘من که قهرمان نیستم’

معرفی یک رمان “شب هول“ بی‌بی‌سی فارسی در مجموعه‌ای به معرفی رمان‌هایی می‌پردازد که فقط یکبار در داخل ایران منتشر شدند اما بر فضای ادبیات داستانی ایران تاثیرگذار بودند و گاهی با جنجال های حاشیه ای هم همراه بودند. “ای اصفهان، ای شهر من، ای بانوی خاطرات من، وقتی ‌که …

Read More »

شعر «این اندوه» – پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) “این اندوه” ولنگار و بیهوده نمی گردد کلاغ چو لکه ی شب آوار نقره ای ماه است که سرب گون به گلوی شیدای قناری فرو می‌ریزد روزهای اسفندی یخ آحین و سنگین و کندند و پاره های ملتهب اسپند به سردی می‌سوزند خورشیدی مست بر دریچه ی …

Read More »

سزگذشت آفتاب (9) افسانه رستمی

#اختر_نیوز: سرگذشت آفتاب مجموعه ای از روایت های گوناگون زنان ایرانی که چه در ایران و چه پس از ترک و فرار از ایران در ترکیه از تبعیض و خشونت و تحقیر علیه زنان رنج می برند. سرگذشت آفتاب زندگی زنان تبعید در ترکیه است که به کوشش افسانه رستمی …

Read More »

رضا مقصدی برای نسرین ستوده

رضا مقصدی ما زجنس ِ نور وُپرده های منتظر ، نشسته ایم هیچ کس حرفِ تیره ی تبار ِ شبگرفته را به خانه اش نمی بَرَد پنجره، نیازمند ِ روشنی ست پرده های منتظر نشسته ، نیز. باغ هم، چنانکه برگهای زخمدیده گفته اند عاشق ِ ستاره های نو شکفته …

Read More »

سیاهپوش ها، جهان ولیان پور

گفته ها و دلنوشته های ادبی سیاهپوش ها جهان ولیان پور در را که باز می کنم  همسایه ام را می بینم که با حالتی مهربان می گوید جهان میشه این موزیک تو کم کنی!   هیچ وقت صدای موزیکم به کسی آزار نرسونده بود هنوز نرفته بر می گرده و …

Read More »

شعر، پورمزد کافی (منظر)

 “آیینه ای دگر” پورمزد کافی( منظر ) ناشکیبان مگر به آینه ی تو در نگرند از آن که روز تحمل دشوار دغدغه است و رشد آبی گل ثانیه شمار دردبه گاهی که خم میشوی به گونه ی جوبار نور انار میریزد از زمان ناشکیبان مگر به آینه ی تو در …

Read More »

راز کوهستان، بابک رفیعی

راز کوهستان بابک رفیعی عصر هنگام پیرمرد از کلبه اش بیرون شد، دورترها تا چشم میکاوید کوهستان در کوهستان، دره بر دره برف بود و یخ و سوز و سرما؛ و حالا این ابرهای تیره و تار که فراخ آسمان کوهساران را درهم تنیده، او را نوید برفی سنگین و …

Read More »

شعر مسافران، جهان ولیان پور

مسافران جهان ولیان پور   آن‌ها از ایران برای دیدار آمده بودند پرسیدم حال اکبر چطور است تصادف کرد و مرد حال لذیم چطور است تصادف کرد و مرد حای آقای کیانی چطور است خیلی محترمانه پرسیدم تصادف کرد و مرد   اندوه را در چهره ام می‌خوانند می‌گویند فراموش …

Read More »