شعر، پورمزد کافی (23)

پورمزد کافی (منظر)
“غزل بیگاه”  (۲۳)من نه پندار غلط در دل خود داشته ام
مشعلی هست که چون پرچمش افراشته ام

جان خونین من از لاله ی شب سرخ تر است
این چو سرویست که در سینه ی شب کاشته ام

رهرو عشقم و با درد گران رهسپرم
دل شهیدی ست که در معرکه بگذاشته ام

تا بدین مرتبه آتش بنشیند به دلم
من سر از سینه ی آتشزنه بر داشته ام

آتش گل نه فریبی ست که در هرم بهار
روشن از نور رخ مشعله پنداشته ام

سوسن مست که بر چشم شب انداخته گل
آتشی هست ز امید که بگماشته ام

منظرا آتشی افروخته بر خاور شب
این نه وهمی ست که در چشم شب انگاشته ام

دی ۱۳۶۲ ایران
از دفتر (از این فلات پر اندوه)
Facebook Comments Box

About ادیتور

Check Also

شعر(۹۳)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۹۳) همه شد بهار عمرم ز غم و درد نهانی به نفیر …

شعر (۹۲)؛ پور مزد کافی (منظر)

پور مزد کافی (منظر) (۹۲) هر لحظه ام گشایش دردی بود هر ساعت آوار مصیبتی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *