Tag Archives: خاطرات کرونا

خاطرات دوران کرونا؛ امید به فردا، جمشید گشتاسبی

امید به فردا  جمشید گشتاسبی …  شاید علم، ماشین، فن آوری های مدرن و دیجیتال؛ انزوا، بیکاری، فقر و ترس بیشتری را در آینده رقم زند اما عشق هرگز نمی میرد. هر چه بود و هرچه هست تجربه ای تلخ بود و هست. حال می شود به این اندیشید که …

Read More »

خاطرات کرونا: ما، کرونا و اونا؛ جمشید گشتاسبی

ما، کرونا و اونا! “طبیعت خیلی عجیبه … تو قلب سرما یه گلی به ما میده هم زیبا هم خوشبو… چه بازی عجیبی داره ذهن ما! دریا، هم توی رویاهای ما هست هم توی کابوس هامون… من اگر تو رو فراموش کنم هیچ چیز دیگه ای نمیخوام یادم باشه…” گفتم …

Read More »

خاطرات کرونا: بامدادی زیبا از این ایام، جمشید گشتاسبی

بامدادی زیبا از این ایام جمشید گشتاسبی هالووین امسال هم گذشت بدون آنکه بچه ها برای “تریک و تریت” زنگ در خانه ای را بزنند و هدیه ای بگیرند. ما هم که پیشاپیش حدس می زدیم کرونا با این جشن چه خواهد کرد امسال شکلات و آب نباتی تدارک ندیدیم …

Read More »

خاطرات کرونا، ترس و خطر، جمشید گشتاسبی (امریکا)

خاطرات و خطرات جمشید گشتاسبی “دیوید مرتب خواب خفاش می دید. به پنجره ی اتاق خواب برخورد می کردند یا انگار می خواستند بنشینند اما می لغزیدند و بالهای بازشون شیشه ها را می سابید. اینطور تعریف می کرد. می گفت شیشه ها همه خط افتاده اند. شب ها چند …

Read More »

خاطرات کرونا – جمشید گشتاسبی

هر روز و هنوز با کابوس “مرگ پاورچین پاورچین در خیابان ها روان است” این جمله از کتاب “کوری” نوشته ژوزه ساراماگو  نویسنده پرتغالی در ابتدای پیامی تلفنی از عزیزی در وطن آمده بود که البته با حال و هوای این روزها حقیقتی ست اگرچه تلخ اما هنوز هم در …

Read More »