Tag Archives: شعر

شعر – پورمزد کافی (22)

پورمزد کافی (منظر) “با خاطرات آن راه” (۲۲) می خندیم و می رویم و نرمه ی شوخ نسیمی با جان ماست می ایستیم و به خود می نگریم شرمسار و خسته و ناقوس احتضار بر جان ما می نوازد می گرییم و می سوزیم خمیده در حجم غریب شکست و …

Read More »

ای عشق چه می جویی در پرده ی دود من، پورمزد کافی

“بی برگی” (۲۵) پورمزد کافی (منظر) ای عشق چه می جویی در پرده ی دود من یک لاله نمی روید از باغ کبود منآز طرح نسیم و گل باری  چه سزد ما را یک شاخه نمی روید از بار وجود من بر  بام شب باغم بی نغمه پرد سهره وقتست …

Read More »

شعر ماه طلا، جهان ولیان پور

ماطلا جهان ولیان پور یاد زن عمو بخیر اسم اش ماه طلا بود پیراهن گل گلی اش به گل‌ها آب دادن اش نان پختن اش خوب راه رفتن اش بلند خندیدن اش خالِ درشت و سیاه اش مژه های قشنگ اش   در خاطر من همیشه یک چیزی داشت برای …

Read More »

شعر – پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) از دایره ی پاییز با من سخن از قامت دلدار مگویید با برگ خزان دیده ز گلزار مگویید چون لشکر عشاق و صف نسترن آمد بیهوده سخن از ره و دیوار مگویید با مست ز خود رفته در این میکده ی غم دیگر سخن از حرمت گفتار …

Read More »

شعر ملحد، بابک رفیعی

ملحد بابک رفیعی امشب صنمم چو ماه حق را، در آستان است امشب دل سرگشته ام چو فرهاد، به کوهستان است امشب قیام عشق است و نور مهتاب، دلستان است امشب خونین تیشه فرهاد بشکفته، انارستان است امشب* دل از پی دلدار ملحد شد و به، بتستان است امشب جان …

Read More »

شعر غمی چنین – پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) (۱۹) “غمی چنین” چه آزمونی ست نهان به دایره ی عشقت که صدای سوار عاشقی دیریست به رویایم نمی رسد اگرچه تمام سرودم از آن است که من آبگینه گون برابر چشمه ی زلال نگاه تو باشم اگر رویش نابهنگام من تقدیر ناگزیر انسانی بود در فلاتی …

Read More »

شعر از این فلات پر اندوه – پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) (۱۵) “از این فلات پر اندوه” اینجا دگر نشانه ای نیست ماه در زلالی شبنم می شکند و‌ تو در آستانه ی گل به خاک می افتی با جراحت بال پروانه در گلوی روز اینجا دگر نشانه ای نیست کلاف سخن چنان بسته است که خون از …

Read More »

شعر بدرقه، جهان ولیان پور

بدرقه جهان ولیان پوز مادر چه کوتاه بود با تو بودنم چه کوتاه بود زمان یاد گرفتنم  همه اش تا عدد صد بلدم بشمرم  آن هم از بس که با تو  جلوی در می‌نشستم  تا انفجارها  را بشمرم   این سوی پل فرار همیشه به تو فکر می کردم زمانی …

Read More »

شعر، تعزل خاموش، پورمزد کافی

تغزل خاموش پورمزد کافی (منظر) اینگونه که در من می نگری باز میمانم از سخن و دریا معنای مرداب های پوسیده می‌شود اینگونه که در من می نگری باز می مانم از نفس و خورشید در کهکشان تلخش نمی تابد اینگونه که در من می نگری باز می مانم از …

Read More »

شعر، “کبودستان” پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) “کبودستان”پاییز چه می ریزد؟ برگ من و بار من از جان برآشفته آرام و قرار مندر این گذر خاموش دل میرود از دستم می افتد و می میرد از تیغ نگار منامشب ز تب عشقش آتش به فلک افتاد تا باز چه تصمیم است بر شیوه ی …

Read More »