طنز

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی- جوراب زنانه

مهدی قاسمی طنزتلخ : جوراب زنانه  – نفرمایید خواهر، از وقتی که به زیارت مشرف شدم، یک انقلاب عجیب روحی در من ایجاد شده، دیگه اون سعید سابق نیستم، شما فقط یک تفضل بفرمایید اجازه از خانواده محترم بگیرید تا برای غلامی خدمت برسیم. + خواهش میکنم برادر سعید! چشم …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی- برنو

مهدی قاسمی داستان تلخ: برنو؛ روایتی از دلدادگی ایل قشقایی وقت کوچ ایل بود، از گرمسیر تا سرحد، صدها فرسنگ راه بود و این ییلاق و قشلاق دراصل کالبد ایل بود که جانی تازه به آن میداد. سیه چادرهای ایل در حال جمع شدن، گله های گوسفندان در حال ساماندهی، …

Read More »

وقتی فرشتگان هم دغدغه های زمینی دارند!- جمشید گشتاسبی

کمی طنز و کمی بیشتر از کمی، جدی؛ در باب سالی که گذشت فرشته ای غمگین زیر درختی نشسته و گاهی با اندوه سر تکان می داد که فرشته ای دیگر آمده کنارش نشست و دست بر شانه اش گذاشت و به مهربانی با او صحبت کرد: _ امروز دیگه …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

طنز: تخم خروس اوس کاظم! نوشته: مهدی قاسمی بچه های عمم انگار مال یک دنیای دیگه ای بودند.همیشه خانواده عمم به ما تو همه چی فخر می فروختند و خودشونو بالاتراز ما می دونستند. نه که خیلی پولدار باشند، اونا وضع مالیشون اوایل یه نمه بهتراز ما بود، اما از …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

خر جذاب لعنتی! مهدی قاسمی خیلی کلاس داشت، البته کلاس هم میگذاشت.خوشتیپ، خوش هیکل، باوقار،با موههای بلند و چشمان درشت سیاه. خیلی جذاب بود مخصوصا وقتی که سرمست بود، با صدا بلند شروع به خواندن میکرد.البته که صدای  گوش خراش و کلفتی هم داشت. خوش اشتها بود و گاهی اینقدر …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

داستان تلخ: یار  دبستانی من مهدی قاسمی سی سال گذشته بود، دیگه عباس، اون عباس سی سال پیشِ مدرسه انگار نبود. مردی میانسال و چهار شانه که البته دو چیزش هنوز فرق نکرده بود و اون هم سگرمه های ابروهاش بود که همیشه تو هم بود ودیگری لبانش که مثل …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

ثانیه های پایانی! مهدی قاسمی فوتبالم خوب بود، هافبک وسط تیم بودم، از کوچه های خاکی پایین شهر شروع کردم و بعد از چند سال تلاش توانستم تو یه تیم دسته دومی آبودان شهر عشق و صفا و پایتخت برزیل ایران و با یک قراداد معمولی توپ بزنم فوتبال شده …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

گلزار و حسنِ کلبعلی مهدی قاسمی تا وقتی که حسن، پسر کلبعلی، معروف به حسنِ کلبعلی چوپون آبادی را بعد از بیست سال و بعد از شنیدن اسم محمدرضا گلزار در مقام مقایسه دقیق ندیده و نشندیده بودم، فکر نمیکردم تو دهات خودمونم کسانی هستند که گلزار یک انگشت کوچکشونم …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

“اولین هوس” نوشته: مهدی قاسمی عاشقش بودم، چقدر سرکوچه کنار پیاده رو ایستاده بودم و بهش زل نزده بودم! قد و بالاشو دوست داشتم، اون کلاهی که به سر داشت. نقش و نگار تنشو و هیبتشو کارم شده بود هرروز میرفتم همو مسیر و دزدکی دیدش میزدم وداِئم تو خیالم …

Read More »

یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی

“عالم هپروت!” مهدی قاسمی موهام بور و طلایی نبود، قهوه ای نبود، سیاه سیاهم نبود. مشکی پر کلاغی هم نبود! میدونید چرا؟ چون تنها چیزی که تو این دنیا اوس کریم به من داده بود، مو بود و کله ام پره مو و هنوز نریخته بود. مو داشتم اما همچی …

Read More »