Tag Archives: پورمزدکافی، شعر، ایرانیان آلمان، ایرانیان کلن

شعر (۹۴)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۹۴) هیچم نرفت مگر از آن دست که بر گشایشِ دردی بود و نه هیچ آوارِ زخمِ فاجعه را کشیدن° به دوش مردی بود نه ماهی به جوف ِ شب می شد و نه کمندِ روشنی از آفتاب بر آیینه می فکند آه که فرزانگان ِ ماهتاب …

Read More »

شعر (۹۱)؛  پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۹۱) چگونه بگویمت که زخم هجر تو را پایم نیست ز سنگ فتنه ی عشقت کجا گریزم که جایم نیست مرا ابتیاع متاع هجر تو نه ارزان بود به مهر تو دادم آن دل که دیگر برایم نیست نترسیده ام یکی از سنان نرگس خون ریزت سپر …

Read More »