Tag Archives: از این فلات پراندوه

شعر 24 – پورمزد کافی

پورمزد کافی (منظر) “مرثیه ای کوچک برای شراره های بزرگ” (۲۴) به یادت آینه ها ی تبسم می شکنند و رود بار خاطره در درد بیکرانه می ریزد صبر ناگوار در این سرزمین تلخ فرجام هیچ عافیتی نیست انبوه سیاهپوشان از چشمه های سوگ تو کوزه های اشک و حسرت …

Read More »

شعر – پورمزد کافی (22)

پورمزد کافی (منظر) “با خاطرات آن راه” (۲۲) می خندیم و می رویم و نرمه ی شوخ نسیمی با جان ماست می ایستیم و به خود می نگریم شرمسار و خسته و ناقوس احتضار بر جان ما می نوازد می گرییم و می سوزیم خمیده در حجم غریب شکست و …

Read More »